آخرین مسافر

آخرین مسافر

آخرین مسافر

آخرین مسافر

انتظار ؟

به نام خدا

و قال مولانا الصادق (ع): من سره ان یکون من اصحاب القائم فلینتظر و لیعمل بالورع و محاسن الاخلاق

هر کس که دوست دارد از یاران قائم ما باشد باید سه ویژگی داشته باشد:

۱-منتظر باشد  ۲-باورع باشد  ۳- اخلاق کریمانه داشته باشد.

اما منتظر بودن امری است درونی . اینگونه نیست که برای مثال به خودمان بگوییم که من از این به بعد قصد دارم واقعا منتظر باشم و این ویژگی در ما پدید بیاید.منتظر ویژگی‌های زیادی دارد. شخصی را فرض کنید که در ایستگاه اتوبوس ایستاده و منتظر است تا اتوبوس بیاید .این شخص ویژگی‌هایی دارد:

  نگاهش به سمتی است که قرار است از آن سمت اتوبوس بیاید.

  حتی در ایستگاه هم آرام و قرار ندارد و هر از گاهی بلند می‌شود و خیابان را نگاهی ‌می‌اندازد.

   مطمئنا اینگونه نیست که بنشیند و با دوستش مثلا شطرنج بازی کند چون اگر اتوبوس بیاید یا باید سوار نشود یا بازی را به هم بزند.

  فراموش نمی‌کند که منتظر چه چیزی ایستاده.

  آماده است که اگر اتوبوس جلوتر یا عقب تر از ایستگاه پارک کرد مسیری را بدود تا به اتوبوس برسد.

  و ...

  شاید اینقدرا هم لازم نیست منتظر باشیم نمی‌دونم ولی هر چی فکر می‌کنم از انتظار همین به ذهنم می‌رسه.ما اندازه یک اتوبوس هم منتظر آقامون نیستیم.

سید عبدالکریم از علما و عرفایی بود که هر هفته به خدمت آقا می‌رسید و داستان‌های زیبایی هم دارد.یک بار حضرت بقیه‌الله از ایشان می‌پرسد سید اگر یک هفته ما را نبینی چه می‌کنی ؟

گفت آقا جان مطمئنا میمیرم.

آقا فرمودند به خاطر همین است که ما را می‌بینی.

عالم بر مبنای اضطرار می‌چرخد تا مضطر نشوی چیزی بهت نمی‌دهند.

تا نگرید طفلک حلوا فروش        دیگ بخشایش نمی‌آید به‌ جوش

انسان منتظر همیشه نگاهش به عالم بالاست تا شاید نظر رحمتی بر دل خسته‌اش شود و او را نیز در شمار یاران حضرت قرار دهند.

هر جا می‌رود دنبال مولایش می‌گردد و آنی از او غافل نمی‌شود.

همیشه سبک‌بال است تا به محض شنیدن ندای هل من ناصر مولا به پا خیزد .

و ...

 

 

ضمنا خوشحال می‌شوم که از نوشته‌های دوستان و بزرگواران در این وبلاگ استفاده ‌کنیم مطالبتان را به این ایمیل ارسال فرمایید:mohammadhafshari@yahoo.com

مهدی را هم دوست داریم

   از آینه گفتیم . از بی رنگی و سادگی، یکدلی و بی دلی،از اینکه برای رسیدن به او باید از همه چیز بگذریم تا در دلمان دیگر خبری از اغیار نباشد ، شاید که یار در آن نظری کند.

رب هب لی کمال الانقطاع الیک

نمیدانم چه بگویم!

از یوسف گمگشته بگویم !

یا از خریدارهای دروغین جمالش!

یا از ثمن های بخسی که یوسف را به آن می فروشیم!

    پیغمبر ختمی مرتبت در حرکت به سمت مسجد بودند که چند کودک مانعشان شدند و گفتند که باید با ما بازی کنی.حضرت به سلمان گفتند برو و چند گردو بیاور .

گردوها را به بچه ها دادند و بچه ها حضرت را رها کردند.

آنگاه رسول الله به سلمان فرمودند : یوسف را به چند درهم فروختند و من را به چند گردو.

حکایت ما هم حکایت همان بچه هاست که پیامبر را برای بازی می خواستند و وقتی وسیله بهتری برای بازی (گردو) یافتند حضرت را رها کردن.

ما هم حضرت را می خواهیم برای بازی ، برای تنوع ، به هر حال قراره جهان پر از عدل و آرامش و نیکی و ... بشه دیگه .کدوم آدم عاقلی از این شرایط بدش میاد.

حکایت ما حکایت کسانی است که در روز عاشورا می دیدند که حسین فاطمه با لب تشنه در حال جنگ است و تا ساعاتی دیگر روح از بدن شریفش مفارقت می کند ولی کاری جز گریه نمی کردند.

چون آنها هم مثل ما ، حسین را هم دوست داشتند نه اینکه مثل عباس فقط حسین را دوست داشته باشند و بس.

ما حضرت را دوست داریم مثل اینکه پول را دوست داریم ، مادرمان را دوست داریم ، رفیقمان را دوست داریم ، خودمان را دوست داریم و ...

لذا فکر نکنیم با گریه بر حسین یار حسین میشویم .حسین گریه کن صرف نمیخواهد ، گریه‌ی محب حسین بر همه عالم آتش می زند .

من هم گریه کنم امام خمینی هم گریه کن بود...

بی خیال حرف زیاده ...

 

هر که جز یوسف زهرا در دل جای گیرد متاعی است که او را با مهدی مبادله کرده ایم.

متاعی است که او را با بقیه الله معاوضه کرده ایم.

                                                             التماس دعای فرج

 

آیینگی

کم کم داشت یادم می‌رفت که این وبلاگ برا ی امام زمانه و بس.


آیینه شو جمال پری‌طلعتان طلب                   جاروب زن به خانه و پس میهمان طلب

میرزا حسن لسان الاطباء در حرم امام رضا مکاشفه‌ای برایشان رخ می‌دهد و این شعر را در دیوار حرم می‌بینند.

از خصوصیات آینه:

آینه از خود رنگ ندارد لذا رنگ اشیائی را میگیرد که در آن جلوه می‌کنند

آینه هرگز خودش را نشان نمی‌دهد.

آیینه بسیار حساس است و حتی تاب یک آه را هم ندارد.

یک ویژگی دیگر آینه اینست که باید مقابل چیزی که قرار است تصویرش در آن بیفتد قرار بگیرد.لذا اگر آینه را پشت به چیزی بگیریم یقینا تصویر آن را نشان نمی‌دهد.

قلب انسان باید هم از ماسوی‌الله پاک باشد که همان جارو زدن خانه یا آینه شدن است و هم رو به سوی جمال حضرات چهارده‌ معصوم باشد.

وقتی به این مرحله رسیدیم تازه می‌توانیم بگوییم :یابن الحسن بیا

البته اگر خانه دلمان را از اغیار پاک کردیم دیگر اگر آقا رو دعوت هم نکنیم تشریف می‌آورند چون اصلا خانه خانه خودشان است.

ماغاصب این خانه هستیم و الا    القلب حرم الله

ان‌شاءالله خود خداوند عنایتی فرمایند تا محبت غیر از دلمان بیرون رود.

قم که بودیم  بزرگواری می‌فرمودند دلم روشنه امسال سال ظهور باشه.آرزو که عیب نیست.

فرمودند دعای آخر مفاتیح که برای غیبت امام زمان است را زیاد بخوانید:     اللهم عرفنی نفسک ...

 

جهادی

یا من یعطی الکثیر بالقلیل

حضرت صادق (ع) فرمودند : همانا پیغمبر (ص) لشکری را به جنگی فرستاد . پس چون برگشتند فرمود: آفرین به گروهی که جهاد کوچک را به جای آوردند و به جای ماند بر آنها جهاد بزرگ.

گفته شد ای رسول‌الله چیست جهاد بزرگ؟

فرمود : جهاد با نفس.

آره از جهادی اومدیم اما کارمون سخت‌تر شد باز هم باید با دشمنی بجنگیم که او را نمی‌بینیم ولی او ما را می‌بیند باز هم باید سختی‌ها و ظرافت‌های جهاد نفس تمام ذهنمان را مشغول کند.

خوش به حال اونایی که جهادی براشون توشه‌ای بود تا ادامه راه را آسان تر بروند.

خوشا به حال اونایی که جهادی اونا رو از هدف اصلی‌شون دور نکرد.

خوشا به حال اونایی که تو جهادی کسی را به ناحق نرنجاندند.

خوشا به حال اونایی که تو جهادی قدرت دفاعی و اراده شونو تقویت کردند.

خوشا به حال اونایی که تو جهادی رفیقی پیدا کردند که به درد راه پر پیچ و خم جهاد اکبر بخورد.

خوشا به حال اونایی که تو جهادی بودند اما با ما نبودند و دلشان هوای سرزمینی دیگر داشت.

خوشا به حال اونایی که تو جهادی بار خیلی از ما ها رو دوششون بود.

 

و بدا به حال اونایی که...

بدا به حال من.

که هنوز توشه ای برنداشته ام و چشم امیدم به فضل پروردگار متعال است.

خدایا تو می‌دانی که با توشه هیچ نمی‌شود قدم در این راه گذاشت .

هیچم و هیچ تا در هیچ نظر فرمایی.

یا علی-التماس دعای فرج