آخرین مسافر

آخرین مسافر

آخرین مسافر

آخرین مسافر

روز هشتم محرم


چون تشنگی، امام حسین و اصحابش را سخت آزرده کرده بود، آن حضرت کلنگی برداشت و در پشت خیمه ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را کند، آبی بس گوارا بیرون آمد، همه نوشیدند و مشک ها را پر کردند، سپس آن آب ناپدید گردید و دیگر نشانی از آن دیده نشد.(1)

ملاقات یزید بن حصین همدانی با عمر بن سعد

چون تحمل عطش خصوصاً برای کودکان دیگر امکان پذیر نبود، مردی از یاران امام حسین علیه السلام به نام یزید بن حصین همدانی که در زهد و عبادت معروف بود به امام گفت: به من اجازه ده تا نزد عمر بن سعد رفته و با او درمورد آب مذاکره کنم، شاید از این تصمیم برگردد!
امام علیه السلام فرمود: اختیار با توست...
یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام رسانید و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است که شما را برای رسیدن به حکومت ری به قتل برساند!(2)

آوردن آب از فرات

بهر حال هر لحظه تب عطش در خیمه ها  افزون می شد، امام علیه السلام برادر خود عباس بن علی بن ابی طالب  را فرا خواند و به او ماموریت داد تا همراه سی نفر سواره و بیست نفر پیاده جهت تدارک آب برای خیمه ها حرکت کند در حالی که بیست مشک با خود داشتند. آنان شبانه حرکت کردند تا به نزدیکی شط فرات رسیدند در حالی که نافع بن هلال پیشاپیش ایشان با پرچم مخصوص حرکت می کرد.
عمرو بن حجاج پرسید: کیستی؟
نافع بن هلال خود را معرفی کرد.
ابن حجاج گفت: ای برادر! خوش آمدی، علت آمدنت به اینجا چیست؟
نافع گفت: آمده ام تا از این آبها که ما را از آن محروم کرده اند، بنوشم.
عمرو بن حجاج گفت: بنوش تو را گوارا باد.
نافع بن هلال گفت: به خدا سوگند در حالی که حسین و یارانش تشنه کامند هرگز به تنهایی آب ننوشم.
سپاهیان عمرو بن حجاج متوجه همراهان نافع بن هلال شدند، و عمرو بن حجاج گفت: آنها نباید از این آب بنوشند، ما را برای همین جهت در این مکان گمارده اند.
در حالی که سپاهیان عمرو بن حجاج نزدیکتر می شدند، عباس بن علی به پیادگان دستور داد تا مشک ها را پر کنند، و پیادگان نیز طبق دستور عمل کردند، و چون عمرو بن حجاج و سپاهیانش خواستند راه را بر آنان ببندند، عباس بن علی و نافع بن هلال بر آنها حمله ور شدند و آنها را به پیکار مشغول کردند، و سواران، راه را بر سپاه عمرو بن حجاج بستند تا پیادگان توانستند مشک های آب را از آن منطقه دور کرده و به خیمه ها برسانند...(3)

و نیز:

ملاقات امام علیه السلام و عمر بن سعد و اتمام حجت امام با او
و نامه عمر بن سعد به عبیدالله و پاسخ عبیدالله و تهدید به عزل او!
که به علت طولانی شدن مطلب اینجا آورده نمی شود.
التماس دعا


1- مرحوم خیابانی در وقایع الایام جریان حفر چاه را در پشت خیام از وقایع روز هشتم محرم ذکر کرده است.(وقایع الایام 275)
2- کشف الغمه 2/47.
3- مقاتل الطالبین 117.
منبع:کتاب قصه کربلا – به ضمیمه قصه انتقام، على نظرى‏منفرد

نظرات 5 + ارسال نظر
کاظم پنج‌شنبه 27 دی 1386 ساعت 12:51 ق.ظ http://www.shahne.com/weblog

مورد اول سندیت دارد ؟

کربلایی پنج‌شنبه 27 دی 1386 ساعت 04:57 ق.ظ

سلام
فداکاران جهان خاصیت اول روحی شان این بود که زاهد به معنای صحیح کلمه‏ بودند. خود امام علی علیه السلام که مجموعه‏ای از فضایل بشری بود، عدالت و تقوا و شجاعت و حریت و سخا و کرم و وفا و مروت، همه را جمع کرده بود چون در اعلی درجه بی اعتنایی به دنیا بود؛ یعنی خودش را و شرافت و کرامت نفس خود را از دنیا و مافیها بالاتر می‏دانست. در وصیت به امام حسن مجتبی علیه السلام می‏فرماید: «و اکرم نفسک عن کل‏ دنیة و ان ساقتک الی الرغائب فانک لن تعتاض بما تبدل من نفسک عوضا ، و لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا ، و ما خیر لا ینال الا بعسر؛ خود را از تن دادن به هر کار پستی گرامی دار اگرچه آن کار تو را به خواسته هایت برساند، زیرا در برابر آنچه از شخصیت خود از دست می دهی عوضی دریافت نمی داری. و بنده دیگری مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است. آن خیری که جز با شر به دست نیاید و آن آسانی که جز با سختی فراهم نگردد چه فایده ای دارد؟!» (نهج البلاغه / نامه 31).
ایضا می‏فرماید: «الدنیا دار ممر لا دار مقر ، و الناس فیها رجلان : رجل باع فیها نفسه فاوبقها ، و رجل ابتاع نفسه‏ فاعتقها؛ دنیا سرای گذر است نه سرای ماندن، و مردم در آن دو گروه اند: یکی آن که خود را فروخت و به هلاکت افکند، و دیگری آن که خود را خرید و آزاد کرد» (نهج البلاغه/ حکمت 133).
یک دسته‏ از این دنیا می‏روند در حالی که هزار قید بندگی در گردن دارند و یک دسته‏ می‏روند در حالی که بنده هیچ کس جز خداوند نیستند. نه بنده زرند و نه‏ بنده سیم و نه بنده شهوت اند و نه بنده غضب. نه بنده جاه اند و نه‏ بنده مال، آزاد و آزاده‏اند. حقیقت زهد همین است.
موفق وکربلایی باشید

محسن پنج‌شنبه 27 دی 1386 ساعت 06:25 ق.ظ http://www.mirzaee.com/sin/

سلام حاج حسین دمت گرم دادا. من هر سال این ایام کتاب لهوف رو می خوندم ولی یادم رفت با خودم بیارمش صین. سایت شما بسیار حال داد بهم. از اینکه وقت میذاری ممنون. به اخوی سلیم برسون.

حسین افشاری پنج‌شنبه 27 دی 1386 ساعت 10:18 ق.ظ

بابا این مطالب زیبا رو مجتبی موحدیان مینویسه
زیر مطالب اسم نویسنده نوشته شده
به عبارتی این وبلاگ یک وبلاگ گروهی است.
ok?

هدی پنج‌شنبه 27 دی 1386 ساعت 04:07 ب.ظ http://dast2dasteham.persianblog.ir

سلام
من و چند تا ار بچه ها تصمیم گرفتیم با هم یه دور قرآن رو بخونیم یعنی هر کس چند صفحه رو بخونه تا یه دور کامل بشه بعد تقدیم کنیم به امام زمان (عج).
خوشحال می شیم شما هم در جمع ما شرکت کنید.
منتظریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد