آخرین مسافر

آخرین مسافر

آخرین مسافر

آخرین مسافر

تاسوعا(روز نهم)

امان نامه
چون شمر نامه را از عبیدالله گرفت تا در کربلا به ابن سعد ابلاغ کند، او و عبدالله بن ابی المحل (که ام البنین عمه او بود) به عبیدالله گفتند: ای امیر خواهر زادگان ما همراه با حسین اند، اگر صلاح می بینی نامه امانی برای آنها بنویس! عبیدالله پیشنهاد آنها را پذیرفت و به کاتب خود فرمان داد تا امان نامه ای برای آنها بنویسد.
رد امان نامه
عبدالله بن ابی المحل امان نامه را بوسیله غلام خود کزمان(1) به کربلا فرستاد و او پس از ورود به کربلا متن امان نامه را برای فرزندان ام البنین قرائت کرد و گفت: این امان نامه ایست که عبدالله بن ابی المحل که از بستگان شماست فرستاده است؛ آنها در پاسخ کزمان گفتند: سلام ما را به او برسان و بگو: ما را حاجتی به امان نامه تو نیست، امان نامه خدا بهتر از امان عبیدالله پسر سمیه است(2).
همچنین شمر به  نزدیکی خیام امام آمد و عباس و عبدالله و جعفر و عثمان علیهم السلام فرزندان علی بن ابی طالب علیه السلام (که مادرشان ام البنین است) را صدا زد، آنها بیرون آمدند، شمر به آنها گفت: برای شما از عبیدالله امان گرفته ام! و آنها متفقاً گفتند: خدا تو را و امان تو را لعنت کند، ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟!!(3)
اعلان جنگ
پس از رد امان نامه، عمر بن سعد فریاد زد که: ای لشکر خدا! سوار شوید و شاد باشید که به بهشت می روید!! و سواره نظام لشکر بعد از نماز عصر عازم جنگ شد.
در این هنگام امام حسین علیه السلام در جلوی خیمه خویش نشسته و به شمشیر خود تکیه داده و سر بر زانو نهاده بود، زینب کبری شیون کنان به نزد برادر آمد و گفت: ای برادر! این فریاد و هیاهو را نمی شنوی که هر لحظه به ما نزدیکتر می شود؟!
امام حسین علیه السلام سر بر داشت و فرمود: خواهرم! رسول خدا را همین حال در خواب دیدم، به من فرمود: تو به نزد ما می آیی.
زینب از شنیدن این سخنان چنان بیتاب شد که بی اختیار محکم به صورت خود زد و بنای بی قراری نهاد.
امام گفت: ای خواهر جای شیون نیست، خاموش باش، خدا تو را مشمول رحمت خود گرداند.
در این اثنا حضرت عباس بن علی آمد و به امام علیه السلام عرض کرد: ای برادر! این سپاه دشمن است که تا نزدیکی خیمه ها آمده است!
امام  در حالی که بر می خواست فرمود: ای عباس! جانم فدای تو باد! بر اسب خود سوار شو(4) و از آنها بپرس: مگر چه روی داده؟ و برای چه به اینجا آمده اند؟!
حضرت عباس علیه السلام با بیست سوار که زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر از جمله آنان بودند، نزد سپاه دشمن آمده و پرسید: چه رخ داده و چه میخواهید؟!
گفتند: فرمان امیر است که به شما بگوییم یا حکم او را بپذیرید و یا آماده کارزار شوید!
عباس گفت: از جای خود حرکت نکنید و شتاب به خرج ندهید تا نزد ابی عبدالله رفته و پیام شما را به او عرض کنم. آنها پذیرفتند و عباس بن علی علیه السلام به تنهایی نزد امام حسین علیه السلام رفت و ماجرا را به عرض امام رسانید...(5) 
امام علیه السلام به حضرت عباس بن علی فرمود: اگر می توانی آنها را متقاعد کن که جنگ را تا فردا به تاخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگزاریم(6)، خدای متعال می داند که من به خاطر او نماز و تلاوت کتاب او(قرآن) را دوست دارم(7).
مرگ از عسل شیرین تر
قاسم بن حسن علیه السلام به امام علیه السلام عرض کرد: آیا من هم در شمار شهیدانم؟
امام علیه السلام با عطوفت و مهربانی فرمود: ای فرزندم! مرگ در نزد تو چگونه است؟
عرض کرد: ای عمو! مرگ در کام من شیرین تر از عسل است!
...
امام علیه السلام فرمود: عمویت به فدای تو باد! آری تو نیز از شهیدان خواهی بود آنهم پس از رنجی سخت...
ایستادگی تا مرز شهادت
از علی بن الحسین علیه السلام نقل شده است که فرمود: چون پدرم به اصحاب فرمودند که بیعت خود را از شما برداشتم و شما آزاد هستید، اصحاب و یاران آن حضرت بر فداکاری و وفاداری خود تا مرز شهادت در کنار امام پافشاری نمودند.
امام در حق آنها دعا کرده فرمودند: سرهای خود را بلند کنید و جایگاه خود را ببینید! یاران و اصحاب امام نظر کرده و جایگاه و مقام خود را در بهشت مشاهده کردند و امام علیه السلام منزلت رفیع هر کدام را به آنها نشان می داد.(8)
...
غسل شهادت
امام علیه السلام حضرت علی اکبر را با سی نفر سواره و بیست نفر پیاده فرستاد تا آب آوردند، و خود اشعاری که بعداً ذکر خواهیم کرد، می خواندند، آنگاه روی به یاران خود نموده و فرمودند: برخیزید و آب بنوشید که این آخرین توشه شماست، و وضو گرفته و غسل کنید و لباس های خود را بشوئید تا کفن شما باشد.(9)
اشعار امام
علی بن الحسین علیه السلام می گوید: من شب عاشورا در کناری نشسته بودم و عمه ام زینب نیز نزد من بود و مرا پرستاری می کرد، ناگهان پدرم برخواست و به خیمه دیگری رفت و جوین(10) غلام ابی ذر غفاری در خدمت آن حضرت بود و شمشیر او را اصلاح می کرد، و پدرم این اشعار را می خواند:

"ای روزگار! اف بر تو باد که دوست بدی هستی، چه بسیار صبح و شام که صاحب و طالب حق کشته گشته، و روزگار، بدل نمی پذیرد؛ و امور به خدای بزرگ باز می گردد، و هر ذی وجودی از این راه که من رفتم رفتنی است."

این اشعار را پدرم دو یا سه بار تکرار کرد، من مقصود او را یافتم، پس گریه گلویم را گرفت ولی خودداری کرده و سکوت کردم و دانستم بلا نازل گردیده است. اما عمه ام زینب چون اشعار امام را شنید بخاطر رقت قلب و احساس لطیفی که داشت نتوانست خود را نگاه دارد و بپا خاست در حالی که لباسش به زمین کشیده می شد، نزد پدرم رفت و گفت: وای از این مصیبت! ای کاش مرا مرگ در کام خود می گرفت و زندگانی مرا تمام می کرد! امروز مادرم فاطمه، پدرم علی، و برادرم حسن در کنارم نیستند، ای جانشین گذشتگان و پناه باز ماندگان.
پس امام حسین علیه السلام بسوی خواهر نگریست و فرمود: خواهرم! شکیباییِ تو را شیطان نرباید! و چشمان آن حضرت را اشک فرا گرفت و گفت: اگر مرغ قطا را به حال خود گذارده بودند، می خوابید.(11)
پیوستن گروهی به امام علیه السلام
نوشته اند: سی نفر از اهل کوفه که در لشکر عمر بن سعد بودند به او گفتند: چرا هنگامی که فرزند دختر رسول خدا به شما سه مساله پیشنهاد می کند تا جنگی در نگیرد، شما هیچکدام را نمی پذیرید؟! و پس از اعتراض، از لشکر عمر بن سعد جدا شده و به اردوی امام پیوستند.(12)
رویای امام علیه السلام
به هنگام سحر، امام حسین علیه السلام به خوابی سبک فرو رفت، چون بیدار شد فرمود: یاران من! می دانید هم اکنون در خواب چه دیدم؟
اصحاب گفتند: یابن رسول الله چه دیدی؟
فرمود: سگانی را دیدم که به من حمله می کردند تا مرا پاره پاره کنند، و در میان آنها سگی دو رنگ را دیدم که نسبت به من از دیگر سگان وحشی تر و خون آشام تر بود! گمان می کنم آن که مرا خواهد کشت مردی باشد ابرص! و در دنباله این خواب، جدم رسول الله (ص) را دیدم که تعدادی از اصحابش همراه او بودند و به من فرمود: فرزندم! تو شهید آل محمدی و اهل آسمان ها و وکروبیان عالم بالا از مژده آمدنت شادی می کنند و امشب به هنگام افطلر(13) نزد من خواهی بود، شتاب کن و کار را به تاخیر مینداز! این فرشته ای است که از آسمان فرود آمده است تا خون تو را گرفته و در شیشه سبز رنگی قرار دهد.
یاران من! این خواب گویای آن است که اجل نزدیک و بی تردید هنگام رحیل و کوچ از این جهان فانی فرا رسیده است.(14)
و نیز:
خطبه امام علیه السلام در شب عاشورا
و پاسخ یاران امام علیه السلام
خبر اسارت فرزند محمد بن بشیر در سرحد ری
حفر خندق در اطراف خیام(15).
تحکیم مواضع خیام(16)
و ...
التماس دعا


 1- خوارزمی نام این غلام را عرفان ذکر کرده است.(مقاتل الحسین خوارزمی 1/245).
2- کامل ابن اثیر 4/56.
3- انساب الاشراف 3/184.
4- ارکب بنفسی انت.
5- در این بین حبیب و زهیر به نصیحت کردن لشکر دشمن پرداختند.
6- اعلام الوری 234.
7- الملهوف 38.
8- خرائج 2/848.
9- امالی شیخ صدوق، مجلس 30.
10- این نام را بلاذری در انساب الاشراف حِوی ذکر کرده و ما آنچه آوردیم بر اساس نقل ارشاد است.
11- این مثل را جایی بکار می برند که که کسی مجبور بر انجام امری شود که آن را مکروه بدارد.
12- العقد الفرید 4/168.
13- ظاهراً امام علیه السلام در روز عاشورا روزه بوده است زیرا عبارت چنین آمده است:" فَلیَکُن اِفطارُکَ عِندی اللَیلَه". مقتل الحسین خوارزمی  1/252.
14- بحار الانوار 45/3.
15- الامام الحسین و اصحابه 257.
16- انساب الاشراف 3/186.

منبع: کتاب قصه کربلا علی نظری منفرد

نظرات 7 + ارسال نظر
کاظم جمعه 28 دی 1386 ساعت 02:29 ق.ظ http://www.shahne.com/weblog

ظهر تاسوعا امروز
کربلا غوغاست امروز

فرهاد جمعه 28 دی 1386 ساعت 10:30 ق.ظ http://15khordadi.blogsky.com

سلام
تسلیت
سوییت های پانصدهزاردلاری!
حتما بخونید!

حسین افشاری جمعه 28 دی 1386 ساعت 10:41 ق.ظ

خیلی خیلی استفاده کردم
التماس دعا

امیرحسین جمعه 28 دی 1386 ساعت 11:57 ق.ظ http://vaahe

با مدد از عباس
با دلی پراحساس
وعده ما در کنار کف العباس
...
به سر و سینه بزن
بگو یا ثارالله
وعده ما کربلا ان شا الله

خدا اجر خیر بدهدتان ان شا الله...

وصال جمعه 28 دی 1386 ساعت 03:56 ب.ظ http://www.vesal786.mihanblog.com

سلام آقای افشاری.یه سوال داشتم؟جریان این تبلیغات تو وبلاگتون چیه؟

تبلیغات برای بلاگ اسکای است
و من هیچ کاری از م بر نمیاد
هیچ سودی هم به من نمیرسه
شرمنده
التماس دعا
انشاءالله وبلاگ رو مستقل کنیم این مشکل هم حل میشه

محمد شنبه 29 دی 1386 ساعت 07:40 ق.ظ

برادر خسته نباشی تسلیت می گویم! سوالی داشتم:
۱-
آب اوردن علی اکبر (ع)با چند نفر در چه روزی از محرم بوده؟
۲- با توجه به اینکه می دانسته آب را بر روی آنان بسته ودر ان هوای گرم وجنگ وحشتناک وکودکان چگونه امام (ع)فرمود غسل کنید ولباس بشویید با اینکه رفع تشنگی از غسل و...ضروری تر است؟

سوالات مهم و جالبی است که مطمئنا جای کار بیشتری دارد.
اصلا ممکن است این داستان درست نباشد.
درست بودن آن هم زیاد بعید نیست.
چون همان امام حسینی که روز هفتم با نیزه به زمین میزند و از زمین آب بیرون میآید روز دهم محرم تشنگی را تحمل میکند.
ضمن اینکه ...
به هر حال سوالات شما بسیار قابل تامل است و جای کار دارد.

وصال شنبه 29 دی 1386 ساعت 04:11 ب.ظ http://www.vesal786.mihanblog.com

بازم سلام.امیدوارم بد بر داشت نکنید.حق با شماست .
التماس دعا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد