آخرین مسافر

آخرین مسافر

آخرین مسافر

آخرین مسافر

تذکری به خودم!

سلاح مومن ناله و گریه است:
إرحم من رأس ماله الرجاء و سلاحه البکاء.(1)
کسی که اهل تضرع نیست، مسلح نیست و کسی که مسلح نبود بر دشمن درون پیروز نمی شود و در نتیجه بر اهریمن بیرون هم پیروز نخواهد شد.
قرآن کریم با پرسشی اعتراض آمیز می گوید چرا اینها ناله و لابه نمی کنند؟! فلولا اذ جاءهم بأسنا تضرَّعوا و خود پاسخ می دهد که قساوت قلب نمی گذارد انسان اهل گریه و خشیت و خشوع باشد: و لکن قست قلوبهم و زیَّن لهم الشیطان ما کانوا یعملون* فلمّا نسوا ما ذکّروا به فتحنا علیهم ابواب کلّ شیءٍ حتّی اذا فرحوا بما أُوتوا أخذنا هم بغتهٌ فإذا هم مبلسون* فقطع دابر القوم الّذین ظلموا و الحمدلله ربّ العالمین(2)؛
ما آنان را ابتدا با کمبود آزمودیم، تا ناله کنند و چون اهل ناله نشدند، بسیاری از نعم را به آنان دادیم تا سرگرم تنعم شدند. سپس درهمان بحبوحه تنعم، آنان را گرفتیم و ریشه کن ساختیم.

خدای سبحان درباره آزمایش انسانها با سختیها و فراگیر بودن آن می فرماید: و لنبلونَّکم بشیء من الخوف و الجوع و نقصٍ من الأموال و الانفس و الثَّمرات و بشّر الصّابرین(3)، و ما ارسلنا فی قریهٍ من نبیٍّ الا اخذنا اهلها بالبأساء و الضرّاء لعلّهم یضَّرّعون(4)؛ هیچ پیامبری نیامد، مگر آن که امت او را با فقر و تنگدستی آزمودیم.

انسانی که از همه امکانات رفاهی برخوردار باشد، گرچه ظاهراً در پرنیان آسایش به سر ببرد، لیکن واقعاً در دم تیغ بلاست. چون هیچ عاملی در اختیار ندارد که مایه شکستن قلبش شود. و انسانی که دل شکسته و اهل ناله نیست، خود بین است و خودبین هرگز خدابین نخواهد بود، زیرا خودبینی ستبرترین پرده حاجب است...
داشتن مال و امکانات رفاهی که انسان را از یاد خدا غافل کند، بلایی است که از آن به استدراج یاد می شود، ولی داشتن توان مالی و غیر مالی اگر با شکر زبانی و قلبی وعملی توأم باشد نیکوست، نظیر قدرت سلیمان (ع)، که خدا را به خاطر آنچه به وی داده، شکر می کرد و چون ذوالقرنین که پس از ساخت سدّی فلزی گفت: این از فضل خداست، نه قدرت من. اگر انسان هر نعمتی را که از راه حلال و با کوشش مشروع به او می رسد، از خدا بداند و در هنگام تمکن و تنعم، خضوعش از گذشته بیشتر شود هم مانند دیگران ساده زندگی کند، این تمکن ممدوح و خیر و رحمت است. اما داشتنی که انسان را از یاد خدا غافل و مغرور و جاه طلب کند، پایانش عذاب الیم خواهد بود.


(1) مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
(2) سوره انعام، آیات 43-45.
(3) سوره بقره، آیه 155.
(4) سوره اعراف، آیه 94.

از کتاب سیره پیامبران در قرآن آیت الله جوادی آملی ص 94

ادامه مطلب ...

به قلم صابر سخندان

بسم الله الرحمن الرحیم

إن حِزبُ الله همُ الغالِبون

دیگر اجازه نخواهم داد شیطان مرا ریشخند کند.
دیگر اجازه نخواهم داد برای ارتکاب به کمترین لغزشی در برابر او ذلت را بپذیرم.
دیگر اجازه نخوام داد برای کمترین خواسته ای منتش را بکشم.
دیگر اجازه نخواهم داد...
می خواهم با او باشم، در حزب او باشم و تنها نام او را ببرم.
صدای ترک های ارکان حکومت شیطان بگوش می رسد و من می خواهم در سقوط آن شریک باشم.
زمان عضو شدن در حزب الله و حکومت حق است.
تا دیر نشده باید در این پیروزی بزرگ، بزرگترین پیروزی تاریخ سهیم شد.

نَصرٌ منَ الله و فَتحٌ قریب

پس: أینَ تَذهبون
زمان آن شده که پاسخ  هَل مِن ناصر بزرگ مرد تاریخ را بدهیم.
و اگر اینگونه نیست و نمی خواهی در آن سهیم باشی دور شو؛ تا آنجا که می توانی دور شو؛
و لا یُمکن أنوار من حُکومَتک
و اگر دور شدن و استبعاد را انتخاب کردی باید در برابر تمام خلقت پاسخگو باشی.
نه امروز و نه فردا؛ به طول همه ابدیت.
و فی جهنم خالدین
و اکنون هم دیر شده است....
دم را غنیمت دان آنقدر که بتوانی.

لَا یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ

لَا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ هَذَا یَوْمُکُمُ الَّذِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ
سوره انبیاء آیات 102 و 103

در سوگ صدیقه طاهره سلام الله علیها


تا در بیت الله الحرام از آتش بیگانه سوخت
کعبه ویران شد، حرم از سوز صاحب خانه سوخت

شمع بزم آفرینش با هزاران اشک و آه
شد چنان کز دود آهش سینه کاشانه سوخت

آتشی در بیت معمور ولایت شعله زد
تا ابد زان شعله هر معمور و هر ویرانه سوخت

آه ازآن پیمان شکن کز کینه خمّ غدیر
آتشی افروخت تا هم خمّ و هم خُم خانه سوخت

لیلی حسن قِدَم چون سوخت از سر تا قَدَم
همچو مجنون عقل رهبر را دل دیوانه سوخت

گلشن فرخ فر توحید آن دم شد  تباه
کز سموم شرک، آن شاخ گل فرزانه سوخت

گنج علم و معرفت شد طعمه افعی صفت
تا که از بیداد دونان گوهر یکدانه سوخت

حاصل باغ نبوت رفت بر باد فنا
خرمنی در آرزوی خام آب و دانه سوخت

کرکس دون پنجه زد بر روی طاووس ازل
علی از حسرت آن جلوه مستانه سوخت

آتش آتش پرستی در جهان افروخته
خرمن اسلام و دین را تا قیامت سوخته

آیت الله غروی اصفهانی

به پیشنهاد آقای سخندان

به قلم صابر سخندان

بسم الله الرحمن الرحمن الرحیم
مرحوم حکیم سبزواری می فرماید: جایی که جمالِ صوریِ یوسفیِ محدود، زنان را فانی کند، به نص کلام الهی که " فلمّا رأینه أکبرنه و قطعن أیدیهن"(1) جمال مطلق که هر جمال، ظل جمال اوست چه خواهد کرد.(2)
"و یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً و یتیماً و اسیراً"(3) اگر ارجاع ضمیر "حبّه" به طعام باشد شرح حال "ابرار" است نه حال "مقربین". چون ابرار کسانی اند که غیر خداوند محبوب آنان هست ولی آنها محبوب امکانی را نثار محبوب وجوبی می نمایند: "لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون"(4). لکن مقربین محض که خود روح و ریحان هستی اند، محبوبی غیر از خدا ندارند و ندانند؛ حتی توجه به ایثار و سخا را از میان برداشتند؛ بنابراین ضمیر "حبّه" درباره مقربین به حق برمی گردد. و هر دو معنا درست است، چون در طول هم اند؛ آنگاه چهره "إنما نطعمکم لوجه الله" بخوبی جلوه می کند.(5)
ما لمجنون عامر من هواه         غیر مشکوی العباد و الاغتراب        و آنا ضده فان حبیبی        فی خیالی فلم أزل فی اقتراب        فحبیبی منی و فی و عندی       فلملا ذا  أقول مابی و مابی (6)

گفته می شود عشق عقل ها را از بین می برد. منظور همانی است که گفته اند: در عشقی که با تدبیر عقل صورت بگیرد خبری نیست. ابوالعباس مقرانی گفت: عشق بیش تر از عقول بر نفوس مالکیت دارد. این را از آن جهت گفته اند که عقل صاحبش را مقید می کند و دربند می دارد در حالی که از اوصاف عشق ضلالت و حیرت است. حیرت هم منافی عقل است؛ چرا که عقل خاطر جمعی می آورد ولی حیرت پریشان خاطری است. برادران یوسف به یعقوب گفتند: "أنک لفی ضلالک القدیم"(7) منظورشان حیرت و پریشان خاطری او بود در عشق یوسف. و از ضلالت عاشق آن است که در وجوهی  که می بیند معشوقش بدان وجه است، می گوید این کار را بکنم بلکه در اثر این کار به وصال معشوقم برسم یا چنین و چنان کنم و پیوسته در وجهی که شروع می کند حیرت زده است.(8)
"و عن انبی (ص): إذا کان الغالب علی عبدی الاشتغال بی جعلت همِّهُ و لذّته فی ذکری، و إذا جعلتُ همّه و لذّته فی ذکری عشقنی و عشقتُه و إذا عشقتُه رفعتُ الحجاب بینی و بینه، لا یسهو إذا سها النّاس اولئک کلامهم کلام الأنبیاء اولئک الأبدال حقّاً اولئک الذین إذا أردتُ بأهل الارض  عقوبهً أو عذاباً ذکرتهم فیهم فصرفته بهم عنهم"(9)
پیامبر فرمودند: اگر غالب کارهایی که بنده من به آنها اشتغال دارد به خاطر من باشد، من هم همت و لذت او را در ذکر خودم قرار می دهم و هنگامیکه اینگونه شد عاشق من می شود و من هم عاشق او می شوم و هنگامیکه عاشق او شدم، حجاب های بین خودم و او را بر می دارم؛ دیگر سهو نمی کند همانگونه که مردم سهو می کنند. این گروه کلامشان کلام انبیاء ست. این گروه به حق ابدال هستند. این گروه کسانی هستند که هنگامی اراده می کنم بر اهل زمین عذاب یا عقوبتی را، آنان را یاد می کنم پس به واسطه آنان از عذاب برمی گردم.
مسعودی در اثبات الوصیه می نویسد: ضریر خادم می گوید: خدمت مولایم امام زمان شرفیاب شدم. حضرت به من فرمودند: آیا مرا می شناسی؟ عرض کردم: آری. فرمود من کیستم؟ عرض کردم: شما آقا و سرور من! و فرزند آقا و سرور من هستید. فرمود: منظور من این نبود. عرض کردم: قربانت گردم، لطفاً منظورتان را برایم توضیح دهید. فرمود: من خاتم اوصیاء هستم خداوند متعال به جهت من بلا و گرفتاری ها را از خاندان و شیعیانم دفع می کند.
در جامعه کبیره می خوانیم: بکم فتح الله و بکم یختم و بکم ینزل الغیث و بکم یمسک السماء أن تقع علی الأرض إلا بإذنه، بکم ینفس الهم و یکشف الضر...

(1) سوره یوسف آیه 31
(2) اسرار الحکم ص 528
(3) سوره انسان آیه 8
(4) سوره آل عمران آیه 92
(5) مقدمه سر الصلاه ص 17
(6) مجنون بنی عامر از عشق خود جز گلایه از بندگان خدا و غربت هیچ ندارد ولی من بر خلاف اویم چرا که معشوق من در خیال من است در نتیجه من پیوسته در نزدیکی ام.حال که معشوق من از است و در من و پیش من، پس دیگر چرا باید بگویم این گرفتاری را دارم و آن را ندارم.
(7) سوره یوسف آیه 95
(8) فتوحات مکیه فصل القاب محبت
(9) بحرالمعارف ج 1 ص 193

روز فردا


 آن که حرفش همیشه در فرداست
مثل روز ظهور خود زیباست

 وقتی آمد تو خوب می فهمی
در چه جائی جزیره ی خضراست

 اصل او ریشه در خدا دارد
آخرین فرع سا قه ی طوباست

 ظاهرش ساده و همه فهم است
باطنش در تجرُّدِ عنقاست

 دستها را به حرف می آرد
خصلتش مثل محشر کبراست

 چشم او قاب صورتی نیلی
عکس تابوت بانوئی تنهاست

 روح او مثل یک قصیده بلند
اسم او مثل یک غزل کوتاست

 پشت این پنجره چه می کذرد؟
کوچه انگار ، حجم یک غوغاست!

 انتظاری دوباره می گِریَد؟
یا صدای سکوت این شبهاست؟

 می پرد پلک چشمهای همه
می زند در، که میهمان شماست؟؟؟

رضا جعفری

از وبلاگ سواد آیینه