آخرین مسافر

آخرین مسافر

آخرین مسافر

آخرین مسافر

نخستین سفیر(۲)

«عمرى» این فرزانه ى روزگار، پس از شهادت حضرت هادى ـ علیه السلام ـ به افتخار دیگرى مفتخر گردید و نمایندگى و وکالت خاصّ حضرت عسکرى ـ علیه السلام ـ را، خداوند روزى او ساخت.

از امام عسکرى ـ علیه السلام ـ آورده اند که به جناب «احمد بن اسحاق» فرمود:
«العمروى وابنه، ثقتان، فما أدّیا إلیک عنّی فعنّی یؤدّیان وما قالا لک فعنّی یقولان، فاسمع لهما وأطعهما، فإنّهما الثقتان المأمونان»(۱).

یعنى: عمرى و پسرش هر دو ثقه و مورد اعتمادند، هر آنچه از سوى من براى تو آوردند تردید مکن که از سوى ماست و هر چه مى گویند از جانب ماست. بنابراین سخنان آن دو را بشنو و پیروى آنان نما و بدان که هر دو امین و مورد اعتمادند.

حضرت عسکرى ـ علیه السلام ـ نامه اى طولانى به «اسحاق بن اسماعیل نیشابورى» مرقوم داشته اند، فرازى از آن نامه در مورد جناب «عثمان بن سعید عمرى» است که مى فرماید:

«. . . فلا تخرجنّ من البلدة حتّى تلقى العمروى (رضی اللّه عنه برضاى عنه) وتسلّم علیه وتعرفه ویعرفک، فإنّه الطاهر الأمین، العفیف، القریب منّا وإلینا . . .»(۲).

یعنى: شما از شهر حرکت نکن تا با «عمروى» ملاقات کنى و بر او سلام نمایى، هم تو او را بشناسى و هم او شما را، چرا که او شخصیّتى پاک و امین و عفیف و به ما خاندان وحى و رسالت، بسیار نزدیک است.

و نیز از «محمّد بن اسماعیل» و «على بن عبداللّه سجستانى» آورده اند که: ما دو نفر در سامرّا به محضر حضرت عسکرى ـ علیه السلام ـ شرفیاب شدیم و در همان هنگام گروهى از دوستداران و شیعیان آن حضرت در خدمتش بودند که «بدر» یکى از کارگزاران بیت رفیع امامت وارد اطاق شد و گفت: «سالار من! گروهى درب خانه هستند که گرد و غبار بر سر و چهره دارند».

حضرت عسکرى ـ علیه السلام ـ به حاضران فرمود: «اینان دسته اى از شیعیان ما از «یمن» هستند . . .» سپس به بدر فرمود: «برو عثمان بن سعید عمروى را بیاور!».
طولى نکشید که «عمروى» آمد و حضرت عسکرى ـ علیه السلام ـ به او فرمود:

«إمض یا عثمان! فإنّک الوکیل والثقة المأمون على مال اللّه واقبض من هؤلاء النفر الیمنیّین ما حملوه من المال . . .».

یعنى: عثمان بن سعید! شما وکیل من هستى و مردى امین و مورد اعتماد بر اموال خدا، برو از این گروه که از «یمن» آمده اند و اموالى آورده اند تحویل بگیر . . .

آنگاه ما گفتیم: «سالار ما! بخدا سوگند که عثمان بن سعید از بهترین شیعیان شماست، تقاضا مى کنیم دیدگاه خود را در مورد موقعیّت او بیان فرمایید. آیا او وکیل و نماینده و مورد اعتماد شما در دریافت اموال هست یا نه؟».

حضرت عسکرى ـ علیه السلام ـ فرمود:

«نعم! . . . واشهدوا علىّ أنّ عثمان بن سعید العمروى وکیلی وأنّ إبنه محمداً وکیل إبنی مهدیکم»(۳).

یعنى: آرى! شاهد باشید که عثمان بن سعید عمروى، وکیل من است و پسرش محمّد بن عثمان، وکیل پسرم مهدى شما (امّت پیامبر) است.
ـــــــــــــــــــــ
۱. اصول کافى، ج ۱، ص ۳۳۰; غیبت طوسى، ص ۲۱۹.

۲. رجال کشّى، ج ۶، ص 580.
۳. غیبت طوسى، ص ۲۱۶; بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۳۴۵.  

منبع: کتاب غیبت صغری امام عصر (ارواحنا فداه)

نخستین سفیر(۱)

نام بلند آوازه نخستین سفیر امام مهدى ـ علیه السلام ـ «عثمان بن سعید» بود و کنیه اش «ابو عمرو» و لقبهاى پر افتخارش عبارتند از: «عمروى» «اسدى» «عسکرى» «سمّان» «زیات».

دلیل سه لقب، از پنج لقب، روشن است که انتساب به بنى اسد و منطقه نظامى سامرّا و خانوادگى است، امّا دو لقب دیگر بدان جهت به او داده شد که در آن جوّ وحشت و ترور و استبداد عبّاسى، به منظور تقیّه و پوشش دادن به سفارت خویش از جانب امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ تجارت روغن

مى نمود و آن مسئولیت خطیر را در این پوشش به انجام مى رسانید. شیعیان به سوى او مى رفتند و اموال، حقوق، نامه ها و پرسشهاى خویش از دوازدهمین امام نور ـ ارواحنا فداه ـ را به او تحویل مى دادند و آن مردِ با درایت و پر شهامت و اخلاص، آنها را به گونه اى خاصّ، گاه با قرار دادن در ظرفها و پوستهاى مخصوص حمل آب و روغن، به سوى حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ مى فرستاد تا دشمن و جاسوسان پى نبرند.

او افتخار خدمت به امام هادى ـ علیه السلام ـ را نیز در پرونده ى زندگى شایسته خویش داشت و از یازده سالگى به این افتخار نائل آمد و این نشانگر اوج هوشمندى، خردمندى، رشد فکرى این نوجوان و دیگر ویژگیهاى او همچون: عدالت، امانتدارى، درستى و شایستگى او است و راستى که: «خداوند هر کس را خواست به لطف خویش مفتخر مى سازد».

«احمد بن اسحاق» که از فرزانگان است آورده که: از حضرت هادى ـ علیه السلام ـ پرسیدم: «سالارم! با چه کسى رابطه برقرار کنم و از چه کسى تعالیم و پیامهاى شما را بگیرم و گفتار چه کسى را بپذیرم؟»

امام هادى ـ علیه السلام ـ فرمود:

«العمروى ثقتی، فما أدّى إلیک عنِّی فعَنی یؤدّى وما قال لک عنّی یقول، فاسمع له وأطع، فإنّه الثقة المأْمون»(۱).

یعنى: «عمرى» مورد اعتماد من است، هر آنچه از من بسوى شما آورد از ما آورده است و آنچه از من گفت براستى از من مى گوید. پس، بشنو و اطاعت کن! چرا که امین و مورد اعتماد است. 

ـــــــــــــــــــــ
۱. اصول کافى، ج، ص ۳۳۰; غیبت طوسى، ص ۲۱۹. 

منبع: کتاب غیبت صغری امام عصر (ارواحنا فداه)

نمایندگان چهارگانه

در هیچ یک از دو غیبت، صغرى و کبرى، پیوند امام دوازدهم، حضرت حجت بن الحسن المهدى ـ ارواحنا فداه ـ با مردمان بطور کلى گسسته نبوده است. زیرا در هر دو غیبت، امر سفارت و نیابت وجود داشته است و دارد. و از طریق نیابت و نایبان پیوند امام با مردم برقرار بوده و هست.

همانسان که غیبت امام دوازدهم به دو مرحله تقسیم گشت و به دو گونه بود، نیابت نیز همینگونه داراى دو مرحله و دو گونه است:
نیابت خاصه در غیبت صغرى، و نیابت عامّه در غیبت کبرى.

نیابت خاصه آن است که امام اشخاصِ خاصى را نایب خود قرار دهد و به اسم و رسم معرفى کند و هر کدام را به وسیله ى نایب پیش از او به مردم بشناساند.

نیابت عامّه، آن است که امام، ضابطه اى کلى به دست دهد، تا در هر عصر فرد شاخصى که آن ضابطه از همه جهت و در همه ى ابعاد بر او صدق مى کند، نایب امام شناخته شود و به نیابت از امام عهده دار سامان بخشى به امور جامعه باشد در امر دین و دنیا.

بنابراین کسانى که در دوره ى غیبت صغرى نیابت داشتند و با اسم و رسم معرفى شده بودند «نایب خاص» نامیده مى شوند; و کسانى که از آغاز غیبت کبرى نیابت داشتند و دارند و بر طبق ضابطه ى معین شده از سوىِ خود امامان به نیابت رسیده اند، «نایب عام» نامیده مى شوند.

نایبان خاص را «نواب خاص» و «نواب اربعه» مى گویند. نواب اربعه ـ چنانکه از همین تعبیر پیداست ـ چهار تن بوده اند، همه از علما و زُهّاد و بزرگان شیعه.
منبع: کتاب غیبت صغری امام عصر (ارواحنا فداه)