ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
بیش از دو هزار نشانه براى فرج، ظهور و رستاخیر در کتب حدیثى نقل شده که میتوان آنها را به چهار دسته تقسیم نمود:
فتن
ملاحم
علائم ظهور
اشراط الساعة
واژگان
1 - فتنه از ریشه فتن در لغت به معناى امتحان و آزمایش است. خلیل پیشتاز لغویان گوید:
اَلفتن اِحراقُ الشَّئ بالنّار؛ فتن به معناى سوزاندن چیزى با آتش است.(1)
آنگاه با آیه شریفه براى گفتار خود گواهى مىآورد: »یَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ یُفْتَنُونَ«؛ روزى که آنها در آتش گداخته مىشوند.(2)
ابن فارس کارشناس ریشه یابى لغات مىگوید: اَصلٌ صحیحٌ یدُلُّ علىابْتلاءٍ واخْتبار؛ فتن یک واژه صحیحى است که بر امتحان و آزمایش دلالت مىکند.(3)
سپس مىافزاید، اگر طلا را با آتش بگدازند، گویند: فَتنت الذَّهب بِالنّار؛ یعنى طلا را با آتش آزمودم.
روى این بیان آن حوادث وحشتناکى که مردم در آنها گداخته مىشوند تا فلزّ آنها شناخته شود و معیار تمام عیار آنها معلوم شود؛ فتنه نامیده مىشود. چنانکه در منطق وحى آمده است: »أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لاَ یُفْتَنُونَ«؛ آیا مردم گمان مىکنند که با گفتن ما ایمان آوردهایم رها مىشوند و آزموده نمىشوند؟!(4)
از این رهگذر احادیث غیبى رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم پیرامون کورانها، بحرانها، حوادث بنیان کن و مرد افکن جهان را در کتاب هایى گرد آورده، آنها را اَلْفِتن نام نهادند.
قدیمىترین و مشهورترین آنها، کتاب الفتن حافظ، نُعَیمبنحمّاد مروزى، متوفاى 229 ه .ق مىباشد. این کتاب ده ها بار به طبع رسیده و بیش از دو هزار حدیث از احادیث فِتَن را در بر دارد.
2 - ملاحم جمع ملحمة به معناى جنگ و کشتار است. خلیل گوید: اَلْمَلْحَمَةُ : الْحَربُ ذاتُ الْقَتل؛ ملحمة یعنى جنگ صاحب کشته.(5)
ابن فارس در این رابطه مىگوید: لحم به معناى تداخل است. گوشت را از این جهت لَحْم گویند که برخى از اجزاى آن در برخى دیگر فرو رود، و جنگ را به دو جهت مَلْحَمَة گویند: یکى اینکه افراد در جنگ در صفوف یکدیگر فرو روند . دیگر اینکه کشته ها در آن همانند گوشت روى هم انباشته شوند.(6)
کتابهایى که پیشگویى هاى رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در مورد جنگها، جدالها، و کشتارها را در خود جاى دهند؛ الْمَلاحِم خوانده مىشوند.
قدیمى ترین کتابى که به نام الملاحم در دست داریم؛ کتاب الملاحم حافظ احمدبن جعفربن محمد مشهور به ابن المُنادى متوفاى 336 ه.ق مىباشد. این کتاب با تحقیق عبدالکریم عقیلى به چاپ رسیده و شامل 312 حدیث مىباشد.
3 - اَشْراط جمع شَرَط به معناى نشانه و سرآغاز است . خلیل گوید: اوّلین ستاره بهارى را شَرَط گویند، لذا سرآغاز هر چیزى را شَرَط نامیدند و أَشْراطُ السّاعَةِ یعنى نشانه هاى آن.(7)
ابن فارس گوید: شرط فقط یک معنى دارد و آن نشانه است. اشراط الساعة یعنى نشانه هاى آن.(8) او مىگوید: به شُرطَه (پلیس) نیز از این جهت شرطه گویند که آنها نشانه دارند. یعنى لباس مخصوصى (انیفورم) مىپوشند تا به این وسیله شناخته شوند.(9)
ساعة به معناى رستاخیر است. اشراط الساعة یعنى نشانه هاى رستاخیر.
کتاب هایى که در این رابطه مستقلاً تدوین یافته، اشراط الساعة نام دارند. یکى از مشهورترین آنها کتاب الإشاعة لأشراط السّاعة از سید محمدبن عبدالرسول بزرنجى، متوفاى 1103 ه.ق مىباشد.(10)
4 - عَلائِم جمع عَلامَة از ریشه عَلَم به معناى نشانه است . خلیل مىگوید: عَلَم به معناى پرچم است که لشکر به نشانه آن گرد آیند . عَلَم یعنى نشانه اى که در راه مىزنند تا علامتى باشد که بوسیله آن راه یابند.(11)
ابن فارس مىگوید: عَلَم به معناى نشانه اى است که در چیزى باشد و آن را از دیگرى مشخص و متمایز نماید.(12)
آنچه در احادیث به عنوان نشانه هاى ظهور حضرت بقیةاللَّه - ارواحنافداه - بیان شده، به آنها علائم ظهور یعنى نشانه هاى ظهور گویند.
در این رابطه آثار فراوانى تحت عنوان علائم الظّهور، علامات الظّهور و علامات المهدى از علماى فریقین منتشر شده است.(13) اخیراً نیز با عنوان علائم آخرالزمان آثارى منتشر مىشود. از شیخ صدوق نیز کتابى به نام علامات آخرالزمان گزارش شده است.(14)
منبع: لزوم تفکیک علائم حتمى ظهور از علائم غیرحتمى
نوشته على اکبر مهدىپور
1. خلیل، العین، ترتیب کتاب العین، ص 616 .
2. سوره ذاریات (51)، آیه 13.
3. ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج 4، ص 472.
4. سوره عنکبوت (29)، آیه 2.
5. خلیل، همان، ص 732.
6. ابن فارس، همان، ج 5، ص 238.
7. خلیل، همان، ص 411.
8. ابن فارس، همان، ج 3، ص 260.
9. همان، ص 261.
10. در قاهره، دمشق و بیروت مکرر به چاپ رسیده است.
11. خلیل، همان، ص 574.
12. ابن فارس، همان، ج 4، ص 109.
13. براى کتابشناختى آنها ر.ک: نگارنده، کتابنامه حضرت مهدى، ج 2، ص 528 - 520.
14. نجاشى، الرجال، ص 390، رقم 1049.