آخرین مسافر

آخرین مسافر

آخرین مسافر

آخرین مسافر

عرضه‏ اعمال بر امام زمان (عج)

امام خمینی (ره) در مورد عرضه اعمال به حضرت حجت می‌فرماید:

در روایات آمده است پرونده اعمال ما در هر عصری به امام زمان آن عصر ارائه می‌شود. که به تبع اعمال ما در این عصر به محضر امام زمان (عج) عرضه می‌شود و حضرت از اعمال ما با خبر می‌شوند. امام خمینی در این زمینه فرمایشاتی داشته ‌اند که در اینجا ذکر می‌ کنیم.

تمام ذرات کارهای ما تحت نظر خدای تبارک و تعالی است و نامه‏ اعمال ما به حسب روایات به امام وقت عرضه می‏ شود. امام زمان علیه السلام مراقب ما هستند. (1)

توجه داشته باشید که در کارهایتان جوری نباشد که وقتی بر امام زمان علیه السلام عرضه شد، خدای نخواسته، آزرده بشوند و پیش ملایکة الله یک قدری سرافکنده بشوند که، اینها شیعه‏ های من هستند . اینها دوستان من هستند و بر خلاف مقاصد خدا عمل کردند. رییس یک قوم اگر قومش خلاف بکند، آن رییس منفعل می ‏شود. (2)

طوری باشد که نامه‏ ها وقتی عرضه می‏ شود، ایشان را متاثر نکند. (3)

قبل از این ‏که این نامه‏ اعمال ما به پیشگاه خدا و قبل از آن به پیشگاه امام زمان علیه السلام برسد، خودمان باید نظر کنیم به این نامه‏ اعمال ‏مان. (4)

وقتی نامه‏ های ما را بردند پیش امام زمان علیه السلام (در روایات است که هر هفته می ‏برند، هفته‏ای دو دفعه.) وقتی که می‏ برند، اعمال ما جوری باشد که نمایش از این بدهد که ما تابعیم. ما آن طور نیست که خودسر بخواهیم یک کاری را انجام بدهیم. (5)

من خوف دارم که کاری بکنیم که امام زمان علیه السلام پیش خدا شرمنده بشود. اینها شیعه‏ تو هستند این کار را می ‏کنند! نکند یک وقت ‏خدای نخواسته، یک کاری از ماها صادر بشود که وقتی نوشته برود، نوشته‏ های ملایکة ‏اللهی که مراقب ما هستند، رقیب هستند، هر انسانی، رقیب دارد و مراقبت می‏ شود. ذره‏ هایی که بر قلب‏ های شما می‏ گذرد، رقیب دارد. چشم ما رقیب دارد. گوش ما رقیب دارد. زبان ما رقیب دارد. قلب ما رقیب دارد. کسانی که مراقبت می‏ کنند اینها را، نکند که خدای نخواسته از من و شما و سایر دوستان امام زمان علیه السلام یک وقت، چیزی صادر بشود که موجب افسردگی امام زمان علیه السلام باشد. مراقبت کنید از خودتان، پاسداری کنید از خودتان. (6)

 پی‌نوشت‌ها:
1- صحیفه‏ نور ، ج 18، صص 17- 18 .
2- همان، ج 12، ص 128 .
3- همان، ج 12، ص 224 .
4- همان، ج 1، ص 33 .
5- همان، ج 8، ص 149 .
6- همان، ج 7، ص 267 .

منبع:‌تبیان


مطالب مرتبط:
هدیه تولد خورشید

 مسافران سحر

مرد صابونی بصره

شخص عطّاری از اهل بصره می‌گوید: روزی در مغازة عطّاریم نشسته بودم که دو نفر برای خریدن سدر و کافور به دکّان من وارد شدند. وقتی به طرز صحبت کردن و چهره‌هایشان دقّت کردم، متوجّه شدم که اهل بصره و بلکه از مردم معمولی نیستند به همین جهت از شهر و دیارشان پرسیدم، ولی جوابی ندادند.

من اصرار می‌کردم، ولی جوابی نمی‌دادند.

به هر حال من التماس نمودم، تا آنکه آنها را به رسول مختار (ص) و آل اطهار آن حضرت قسم دادم.

مطلب که به این جا رسید، اظهار کردند: ما از ملازمان درگاه حضرت حجّت(عج) هستیم.

یکی از جمع ما که در خدمت مولایمان بود، وفات کرده است، لذا حضرت ما را مأمور فرموده‌اند که سدر و کافورش را از تو بخریم.

همین که این مطلب را شنیدم، دامان ایشان را رها نکردم و تضرّع و اصرار زیادی نمودم که مرا هم با خود ببرید.

گفتند: این کار بسته به اجازة آن بزرگوار است و چون اجازه نفرموده‌اند، جرئت این جسارت را نداریم.

گفتم: مرا به محضر حضرتش برسانید، بعد همان جا، طلب رخصت کنید اگر اجازه فرمودند، شرفیاب می‌شوم وگرنه از همان جا برمی‌گردم و در این صورت، همین که درخواست مرا اجابت کرده‌اید خدای تعالی به شما اجر و پاداش خواهد داد، ولی باز هم امتناع کردند.

بالاخره وقتی تضرّع و اصرار را از حد گذراندم، به حال من ترحّم نموده و منّت گذاشتند و قبول کردند.

من هم با عجله تمام سدر و کافور را تحویل دادم و دکّان را بستم و با ایشان به راه افتادم، تا آنکه به ساحل دریا رسیدیم.

آنها بدون این که لازم باشد به کشتی سوار شوند، بر روی آب راه افتادند، ولی من ایستادم.

متوجّه من شدند و گفتند: نترس، خدا را به حقّ حضرت حجّت(عج) قسم بده که تو را حفظ کند.

بسم اللّه بگو و روانه شو.

این جمله را که شنیدم، خدای متعال را به حقّ حضرت حجّت ـ ارواحنا فداه ـ قسم دادم و بر روی آب مانند زمین خشک به دنبالشان به راه افتادم تا آن که به وسط دریا رسیدیم.

ناگاه ابرها به هم پیوستند و باران شروع به باریدن کرد.

اتّفاقاً من در وقت خروج از بصره، صابونی پخته و آن را برای خشک شدن در آفتاب، بر پشت بام گذاشته بودم. وقتی باران را دیدم، به یاد صابون‌ها افتادم و خاطرم پریشان شد.

به محض این خطور ذهنی، پاهایم در آب فرو رفت، لذا مجبور به شنا کردن شدم تا خود را از غرق شدن، حفظ کنم، ولی با همه این احوال از همراهان دور می‌ماندم.

 

آنها وقتی متوجّه من شدند و مرا به آن حالت دیدند، برگشتند و دست مرا گرفتند و از آب بیرون کشیدند و گفتند: از آن خطور ذهنی که به فکرت رسید، توبه کن و مجدّداً خدای تعالی را به حضرت حجّت(عج) قسم بده.

من هم توبه کردم و دوباره خدا را به حقّ حضرت حجّت(عج) قسم دادم و بر روی آب راهی شدم.

بالاخره به ساحل دریا رسیدیم و از آنجا هم به طرف مقصد، مسیر را ادامه دادیم.

مقداری که رفتیم در دامنه بیابان، چادری به چشم می‌خورد که نور آن، فضا را روشن نموده بود.

همراهان گفتند: تمام مقصود، در این خیمه است و با آنها تا نزدیک چادر رفتم و همان جا توقّف کردیم.

یک نفر از ایشان برای اجازه گرفتن وارد شد و درباره آوردن من با حضرت صحبت کرد، به طوری که سخن مولایم را شنیدم، ولی ایشان را چون داخل چادر بودند، نمی‌دیدم. حضرت فرمودند: «او را به جای خود برگردانید؛ زیرا او مردی است صابونی».

این جمله حضرت، اشاره به خطور ذهنی من در مورد صابون بود، یعنی هنوز دل را از وابستگی‌های دنیوی خالی نکرده است تا محبّت محبوب واقعی را در آن جای دهد و شایستگی همنشینی با دوستان خدا را ندارد.

این سخن را که شنیدم و آن را بر طبق برهان عقلی و شرعی دیدم، دندان این طمع را کنده و چشم از این آرزو پوشیدم و دانستم تا زمانی که آینه دل، به تیرگی‌های دنیوی آلوده است، چهره محبوب در آن منعکس نمی‌شود و صورتی مطلوب، در آن دیده نخواهد شد چه رسد به این که در خدمت و ملازمت آن حضرت باشد.1

 

منبع: تبیان
1. العبقری الحسان، ج 2، ص 134، س 42.

آخرین سخن


در این نوشتار که به جهت محدود بودن صفحات، به اختصار و در مواردى به اشاره سخن گفتیم؛ به این نتیجه رسیدیم که در میان بیش از 2000 علائم ‏ظهور فقط پنج نشانه هست که به طور حتم و یقین از علائم حتمیه هستند. در مورد حتمى بودن آنها و ویژگی هاى مهم هر یک از آنها احادیثى از پیشوایان معصوم، از منابع مورد اعتماد و استناد نقل کردیم و آنها را از نظر سندى بررسى نمودیم و صحت آنها را در بالاترین سطح به اثبات رساندیم. آن‏ گاه دیگر احادیث را به عنوان شاهد و مؤیّد آوردیم و روشن شد که اینها در آستانه ظهور تحقق پیدا مى‏ کنند و از این جهت مهم هستند که روز ظهور را دقیقاً مشخص مى‏ کنند. مثلاً هنگامى که سفیانى بر سوریه، اردن و فلسطین سیطره یافت، دقیقاً هشت ماه بعد حجت پروردگار ظهور مى‏ کند. ولى دیگر نشانه‏ ها (علائم غیرحتمى) چنین کاربردى ندارند. لذا لزوم تفکیک علائم حتمى از غیرحتمى روشن مى‏ شود، به ویژه که برخى از مراجع تقلید فرا گرفتن این نشانه‏ها را شرعاً واجب شمرده‏ اند.

همچنین روشن شد که از این نشانه‏ ها، دو نشانه: خروج سفیانى و خروج یمانى همزمان و دقیقاً هشت ماه قبل از ظهور رخ مى ‏دهد.

بانگ آسمانى دقیقاً مقارن با ظهور، شب جمعه، شب بیست و سوم ماه رمضان تحقق مى ‏یابد. و خسف بیدا در حدود یک ماه بعد از ظهور انجام مى‏ پذیرد. قتل نفس‏ زکیه دقیقاً سه ماه و دو روز بعد از ظهور (25 ذیحجه) واقع مى‏ شود.

قیام جهانى 15 روز بعد از آن و دقیقاً سه ماه و هفده روز بعد از ظهور، روز شنبه دهم محرم الحرام (روز عاشورا) آغاز مى‏ شود.

در نتیجه قتل نفس‏ زکیه و خسف بیدا، از علامات ظهور به معناى اخص کلمه نمى‏ باشند، بلکه علامت خروج و قیام جهانى آن حضرت مى‏ باشند.

اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النّصر،

و اجعلنا من اعوانه و انصاره، آمین.

منبع: لزوم تفکیک علائم‏ حتمى ظهور از علائم غیرحتمى
نوشته على ‏اکبر مهدى‏ پور

۵ - قتل نفس‏ زکیه


پنجمین و آخرین نشانه از نشانه ‏هاى حتمى قتل نفس‏ زکیه است. نفس‏ زکیه به معناى انسان بى‏ گناه است. در احادیث و آیات، از چهار نفر به عنوان نفس‏ زکیه یاد شده است.

نفس‏ زکیه معاصر حضرت خضر علیه السلام، و او نوجوانى بود که با همسالان خود مشغول بازى بود، حضرت خضر علیه السلام او را کشت. حضرت موسى به او گفت: »اَقَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّةً بِغَیرِ نَفْسٍ«؛ آیا شخص بى‏ گناهى را کشتى که کسى را نکشته بود.(175)

نفس‏ زکیه معاصر امام صادق ‏علیه السلام که در مقابل منصور دوانیقى قیام کرد و با همه طرفدارانش کشته شد. او محمد پسر عبداللَّه محض، نوه امام حسن مجتبى‏ علیه السلام بود و از مدعیان مهدویت به شمار مى‏رفت.(176) پیروان او حدیث معروف اِسْمُهُ اِسْمى را براى انطباق با او تحریف کرده و جمله: اِسمُ اَبیهِ اِسمُ اَبى را بر آن افزودند. احمد حنبل این حدیث را با سه طریق در مسند خود نقل کرده که هر سه با جمله: یُواطِى‏ءُ اِسْمُهُ اِسْمى ختم شده. یعنى مهدى همنام من است.(177) طبرانى آن را با 14 طریق از پیامبر اکرم روایت کرده که به همان جمله ختم شده است.(178) ولى پیروان نفس‏ زکیه جمله اِسْمُ اَبیهِ اِسمُ اَبى را بر آن افزودند. یعنى نام پدرش نام پدر من است!!(179)

نفس‏ زکیه از کودکى زبانش مى‏ گرفت(180) و لذا حدیثى جعل کرده به ابوهریره نسبت دادند که: مهدى نامش محمد بن عبداللَّه است و در زبانش عیبى هست!!(181) بعد از نفس‏ زکیه منصور نیز از همین حیله استفاده کرد، پسرش را محمد نام نهاد و به مهدى ملقب ساخت و چون نام منصور عبداللَّه بود، او نیز مشمول این حدیث مجعول شد و به مهدى عباسى شناخته شد. و براى تثبیت آن، حدیث دیگرى جعل کرد و به پیامبر اکرم‏ صلى الله علیه و آله و سلم نسبت داد که مهدى از فرزندان عمویم عباس مى‏ باشد!! این حدیث مجعول را فقط محمد بن ولید نقل کرده که کارش جعل حدیث بود.(182) پیروان نفس‏ زکیه، احادیث نفس‏ زکیه موعود را نیز به او تفسیر کردند و به این وسیله او را در تاریخ به عنوان نفس‏ زکیه مشهور کردند.

نفس‏ زکیه دیگرى در احادیث آمده که در آستانه ظهور در نجف اشرف به شهادت مى‏ رسد. امیر مؤمنان‏ علیه السلام در خطبه‏ اى که به خطبه المخزون معروف شده، در میان نشانه‏ هاى ظهور مى‏ فرماید: وَ قَتْلُ النَّفْسِ‏ الزَّکِیَّة بِظَهْرِ الکوفَة فی سَبعین؛ و کشته شدن نفس‏ زکیه (انسان بى‏ گناهى) در پشت کوفه (نجف) با 70 تن.(183) شیخ مفید نیز به هنگام شمارش نشانه‏ هاى ظهور، از کشته شدن نفس‏ زکیه با 70 تن از صالحان در پشت کوفه سخن گفته است.(184)

هیچکدام از این سه مورد ربطى به نفس‏ زکیه موعود ندارد.

نفس‏ زکیه از نشانه ‏هاى حتمى: آخرین نشانه از نشانه‏ هاى حتمى در آستانه قیام جهانى حضرت بقیة اللَّه - ارواحنافداه - قتل نفس‏ زکیه است که در مسجد الحرام، در میان رکن و مقام به هنگام قرائت پیام امام به شهادت مى‏ رسد.

نفس‏ زکیه معاصر حضرت خضر حدود 5000 سال پیش از تولد امام عصر کشته شده. نفس‏ زکیه معاصر امام صادق‏ علیه السلام نیز حدود 110 سال قبل از تولد آن حضرت کشته شده. نفس‏ زکیه‏ اى که در نجف اشرف کشته مى‏ شود، در آستانه ظهور مى‏ باشد. ولى نفس‏ زکیه موعود، دقیقاً سه ماه و دو روز بعد از ظهور و 15 روز پیش از قیام جهانى، روز 25 ذیحجة الحرام در میان رکن و مقام به شهادت مى‏ رسد. لذا امیر مؤمنان‏ علیه السلام در خطبه المخزون هر دو را در کنار یکدیگر بیان مى‏ کند: وَقَتلُ النَّفس الزَّکیَّة بِظَهْرِ الکُوفَة فی سَبعین، وَالْمَذْبوحُ بَینَ الرُّکن وَ المَقام؛ از نشانه‏ هاى ظهور کشته شدن نفس‏ زکیه‏ اى‏ است در پشت کوفه با 70 تن، و آنکه کشته مى‏شود در میان رکن و مقام.(185)

شیخ مفید نیز به پیروى از کلام امیر مؤمنان‏ علیه السلام این دو نشانه را کنار هم یاد کرده است.(186)

کشته شدن نفس ‏زکیه در میان رکن و مقام از نشانه‏ هاى حتمى است. در این رابطه چندین حدیث با سند صحیح در بخش آغازین این نوشتار ذکر نمودیم و اینک حدیث دیگرى مى‏ آوریم که آن را شیخ مفید از طریق فضل‏ بن شاذان از امام باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود: وَ قَتلُ النَّفس الزَّکیة مِنَ المحْتوم؛ قتل نفس‏ زکیه از نشانه‏ هاى حتمى است.(187) این حدیث به همین تعبیر از امام صادق‏ علیه السلام نیز روایت شده است.(188)

نفس‏ زکیه نامش محمد است. امام صادق ‏علیه السلام در ضمن یک حدیث طولانى مى‏ فرماید: وَ قَتْلُ غُلامٍ مِن آلِ‏ مُحمَّد صلى الله علیه و آله و سلم بَینَ الرُّکنِ وَ المَقام، اِسْمُهُ مُحمد بن مُحمد، وَ لَقَبُهُ النَّفسُ‏ الزَّکیَّة؛ قتل جوانى از آل‏ محمد صلى الله علیه و آله و سلم در میان رکن و مقام که نامش محمد فرزند محمد، و لقبش: نفس‏ زکیه مى‏ باشد.(189)

این حدیث را فضل‏ بن شاذان فقط با دو واسطه نقل کرده که هر دو در حد اعلاى وثاقت مى ‏باشند.(190) در این حدیث که از نظر سندى در اوج صحت است، نام پدرش محمد آمده، ولى در حدیث دیگرى از امام باقر علیه السلام حسن آمده است.(191)

نفس‏ زکیه از تبار امام حسین‏ علیه السلام است. امام باقر علیه السلام در ضمن یک حدیث طولانى مى‏ فرماید: اگر هر چیزى بر شما مشتبه شود؛ هرگز پیمان پیامبر، پرچم پیامبر، سلاح پیامبر، و نفس‏ زکیه‏ اى که از نسل امام حسین‏ علیه السلام است، بر شما مشتبه نمى‏ شود.(192)

پس آنچه ابو الفرج نقل کرده که نفس‏ زکیه از اولاد امام حسن مجتبى‏ علیه السلام است، از سوى پیروان نفس‏ زکیه (محمد بن‏ عبداللَّه‏ بن‏ حسن) جعل شده است.

حضرت مهدى دقیقاً 15 روز بعد از قتل نفس‏ زکیه قیام جهانى خود را آغاز مى ‏کند. امام باقر علیه السلام در این رابطه مى‏ فرماید: لَیْسَ بَینَ قِیامِ القائِم وَ قَتلِ النَّفسِ‏ الزَّکیةِ أَکثَر مِن خَمسةَ عَشْرَ لَیلَة؛ در بین قتل نفس‏ زکیه و قیام قائم(193) جز 15 شب فاصله‏ اى نخواهد بود.(194)

نفس‏ زکیه بى گناه است. امیر مؤمنان‏ علیه السلام در این رابطه مى‏ فرماید: ریختن خون حرام، در روز حرام، در شهر حرام، از تیره‏ اى از قریش. سوگند به خدایى که دانه را شکافت و انسان را آفرید، پس از آن بیش از 15 شب حکومت نخواهد داشت.(195) منظور از خون حرام؛ انسان بى گناه، منظور از روز حرام؛ ماه ذیحجة الحرام و منظور از شهر حرام؛ مکه معظمه مى‏ باشد.

قتل نفس‏ زکیه خیلى ناجوانمردانه است. امیر مؤمنان ‏علیه السلام در این رابطه مى‏ فرماید: به خدا سوگند گویى به نوجوانى از قریش مى‏ نگرم که در خون خود دست و پا مى‏ زند. پس از این جنایت کسى در روى زمین عذر آنها را نپذیرد و دیگر براى آنها سیطره‏ اى نمى‏ ماند.

نفس‏ زکیه را به هنگام قرائت پیام حضرت مى‏ کشند. امام باقر علیه السلام مى‏ فرماید: قائم(196) به یکى از یارانش مى‏ فرماید برو به سوى اهل مکه و بگو من فرستاده فلانى هستم. او به شما مى‏ گوید »ما اهل‏بیت رحمت و معدن رسالت و خلافتیم، ما ذریه پیامبر و از تبار پیامبرانیم، ما مورد ستم واقع شدیم، ما پایمال و منکوب شدیم، از روزى که پیامبر ما رحلت کرده تا به امروز حق ما گرفته شده، ما از شما یارى مى‏ طلبیم. ما را یارى کنید.« هنگامى که آن جوان این پیام را ابلاغ مى‏ کند؛ به سویش تهاجم مى‏ کنند و او را در میان رکن و مقام سر مى‏ برند. او نفس‏ زکیه است.(197)

نفس ‏زکیه دقیقاً روز 25 ذیحجه کشته مى‏ شود و 15 روز بعد، روز دهم محرم )عاشورا( قیام جهانى آغاز مى‏ شود.

آخرین نشانه، قتل نفس‏ زکیه است و بعد از آن، حضرت مهدى(198) صاحب سیره شایسته، قیام مى ‏کند.

حضرت مهدى(199) خروج نکند جز هنگامى که نفس‏ زکیه کشته شود. چون او کشته شود، ساکنان زمین و آسمان بر آنها خشمگین شوند.(200)

عبداللَّه ‏بن بشّار سوگنامه مفصلى پیرامون شهداى راه فضیلت، از خاندان عصمت و طهارت سروده، در مورد نفس‏ زکیه مى‏ گوید:

وآخر عندالبیت یقتل ضیعة

یقوم فیدعو للامام فینحر

یکى دیگر به تباهى در کنار کعبه کشته مى‏ شود، او بر مى‏ خیزد و به سوى امام‏ علیه السلام فرا مى‏خواند و در این راه کشته مى‏ شود.

وفی قتل نفس بعد ذلک زکیة

امارات حق عند من یتذکر

در قتل نفس‏ زکیه نشانه ‏هاى حقى هست براى کسى که متذکر شود.

منبع: لزوم تفکیک علائم‏ حتمى ظهور از علائم غیرحتمى
نوشته على ‏اکبر مهدى‏ پور



175.      ابو الفرج اصفهانى، مقاتل الطالبین، ص 203.
176.      احمدحنبل، المسند، چ دارالفکر، بیروت، ج 2، ص 10، ح 3571 و 3572، ص 123، ح 4098.
177.      طبرانى، المعجم الکبیر، ج 10، ص 137 - 131، ح 10230 - 10208.
178.      ابوداود، صحیح سنن‏المصطفى، ج 2، ص 207.
179.      ابو الفرج، مقاتل الطالبیین، ص 204.
180.      همان، ص 205.
181.      سیوطى، تاریخ الخلفاء، ص 272.
182.      حلى، مختصر بصائر الدرجات، ص 443، ح 522؛ علامه مجلسى، بحارالأنوار، ج 53، ص 82؛ ج 52، ص 273.
183.   شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 368؛ ابن فتال، روضة الواعظین، ج 2، ص 15؛ اربلى، کشف الغمة، ج 3، ص 247؛ علامه مجلسى، بحارالأنوار، ج 52، ص 220.
184.      حلى، مختصر بصائر الدرجات، ص 443.
185.      شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 368.
186.      همان، ص 371؛ طبرسى، اعلام الورى، ج 2، ص 279؛ نعمانى الغیبة، ص 435؛ شیخ حر، اثبات الهداة، ج 3، ص 722.
187.      شیخ صدوق، کمال‏الدین، ج 2، ص 652؛ شیخ طوسى، الغیبة، ص 435؛ شیخ حر، همان.
188.   فضل‏بن شاذان، اثبات‏الرجعة - محظوط -؛ مختصر اثبات‏الرجعة، تراثنا، ش 15، ص 217، ح 18؛ میرلوحى، کفایة المهتدى، ص 280؛ خاتون آبادى، کشف الحق، ص 182، ح 30.
189.      این دو واسطه عبارتند از:
صفوان بن یحیى، براى وثاقتش ر.ک: نجاشى، الرجال، ص 197، رقم 524؛ شیخ طوسى، الرجال، ص 352؛ همو، اختیار معرفة الرجال، ص 502، رقم 963.
محمد بن حمران، براى وثاقتش ر.ک: نجاشى، الرجال، ص 359، رقم 965.
190.      شیخ صدوق، کمال‏الدین، ج 1، ص 331؛ طبرسى، اعلام الورى، ج 2، ص 292؛ اربلى، کشف الغمة، ج 3، ص 324.
191.      عیاشى، التفسیر، ج 1، ص 164، ح 222؛ بحرانى، البرهان، ج 2، ص 26، ح 694؛ علامه مجلسى، بحارالأنوار، ج 52، ص 223.
192.      ابو الفرج اصفهانى، مقاتل الطالبین، ص 209.
193.   شیخ صدوق، کمال‏الدین، ج 2، ص 649؛ شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 374؛ شیخ طوسى، الغیبة، ص 445؛ طبرسى، اعلام الورى، ج 2، ص 281.
194.      نعمانى، الغیبة، ص 258؛ علامه مجلسى، بحارالأنوار، ج 52، ص 234.
195.      ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 19، ص 131.
196.      علامه مجلسى، بحارالأنوار، ج 52، ص 307.
197.      حائرى یزدى، الزام الناصب، ج 2، ص 177.
198.      مقدسى، عقد الدرر، ص 116.
199.      ابن ابى شیبه، المصنف، ج 8، ص 679، ح 199؛ متقى هندى، البرهان، ص 112.
200.      مقدسى، عقد الدرر، ص 119.