آخرین مسافر

آخرین مسافر

آخرین مسافر

آخرین مسافر

گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست

قیل له: لأىِّ شَىء لا نَراکَ تَرُدُّ سائِلا وَإنْ کُنْتَ عَلى ناقَة؟ فقال ـ علیه السلام ـ :
«إنّى للهِ سائِلٌ، وَفیهِ راغِبٌ، وَأَنا أَسْتَحْیى أنْ أَکُونَ سائِلا وَأَرُدُّ سائِلا، وَإِنَّ اللهَ عَوَّدَنى عادَةً أَنْ یَفیضَ نِعَمه عَلَیَّ وَعَوَّدْتُهُ أَنْ أَفیضَ نِعَمَهُ عَلَى النّاسِ فَأَخْشى إنْ قَطَعْتُ العادَةِ أَنْ یَمْنَعَنى العادَةَ.» وَأَنْشَدَ یَقُولُ:
إذا ما أَتانى سائِلٌ قُلْتُ مَرْحَباً بِمَنْ فَضْلُهُ فَرْضٌ عَلَىَّ مُعَجَّلٌ
وَمِنْ فَضْلِهِ فَضْلٌ عَلى کُلِّ فاضِل وَأَفْضَلَ أَیّامِ الفَتى حینَ یُسْأَلُ
گروهى در محضر امام مجتبى ـ ع ـ بودند، از حضرت سؤال کردند:
«چگونه است که شما هرگز سائل و نیازمندى را ناامید برنمى گردانید، گرچه سوار بر اشتر، در حالت رفتن باشید؟!
«فرمود: من هم به درگاه خداوند محتاج و سائلم و مى خواهم که خداوند مرا محروم نگرداند و شرم دارم که با چنین امیدوارى سائلان را ناامید کنم، خدایى که نعمت هایش را بر من ارزانى مى دارد، مى خواهد من هم به مردم کمک کنم و مى ترسم که اگر بخشش خود را از مردم دریغ دارم، خداوند هم به من عنایتش را دریغ دارد و منع نماید، آنگاه این شعر را خواند:
(هرگاه سائلى به نزد من آید به او خوش آمد و آفرین مى گویم، زیرا بخشش نمودن به او بر من واجب است.)
(و هر بخشنده اى که به سائل بخشش نماید به فضیلت رسد، و نیکوترین روزهاى جوانمردان روزى است که از آنها درخواست کمک شود.»

به بهانه میلاد امام حسن مجتبی (ع)

بسم الله الرحمن الرحیم


امام سجاد (ع): حسن بن علی عابدترین و زاهدترین و با فضیلت ترین مردم روزگار خود بود . هرگاه حج میرفت پیاده و گاه با پای برهنه میرفت . هرگاه سخن از مرگ به میان می آمد میگریست ، هرگاه سخن از قیامت و رستاخیز به میان می آمد میگریست ، هرگاه از گذشتن بر صراط یاد میشد میگریست ، هرگاه از حاضر شدن در دادگاه عدل الهی سخن به میان می آمد ، چنان صیحه ای میزد که بر اثر آن از هوش میرفت . هرگاه به نماز میایستاد بدنش در پیشگاه خدایش میلرزید . هرگاه ازبهشت و دوزخ سخن به میان میامد مانند مارگزیده به خود میپیچید و بهشت را از خداوند مسالت میکرد و از آتش دوزخ به او پناه میبرد. امالی صدوق ج 8



امام حسن



" اللهم إنی قد أحببته فأحبه و أحب من یحبه."(3)


خداوندا من او را دوست می دارم پس او و هر که او را دوست می دارد، دوست بدار.


" من أحب الحسن و الحسین فقد أحبنی، و من أبغضها فقد أبغضنی"(5)


هر که حسن و حسین را دوست می دارد مرا دوست داشته است و هر کس با او دشمنی کند با من دشمنی کرده است.


" من سره أن ینظر إلی سید شباب أهل الجنة فلینظر إلی الحسن بن علی"(6)


هر کس می خواهد به سید جوانان اهل بهشت بنگرد به حسن بن علی نگاه کند.



«علامه مجلسى‏» مى‏نویسد: مردى از شام به تحریک معاویه به امام مجتبى علیه السلام ناسزا گفت . امام مجتبى علیه السلام صبر کرد تا سخن او به پایان رسید، آن‏گاه به سوى او رفت، تبسمى کرد و به او سلام کرد و سپس فرمود: پیر مرد! فکر مى‏کنم غریب هستى و شاید در اشتباه افتاده‏اى . اگر به چیزى نیازى دارى، برآورده کنیم، اگر راهنمایى مى‏خواهى، راهنمائیت کنیم و اگر گرسنه‏اى سیرت کنیم، اگر برهنه‏اى لباست دهیم، و اگر نیازمندى، بى‏نیازت کنیم، اگر جا و مکان ندارى، مسکنت دهیم، و مى‏توانى تا برگشتنت میهمان ما باشى و ... .


مرد شامى در برابر این خلق عظیم شرمنده شد، گریه کرد و گفت: «اشهد انک خلیفة الله فى ارضه، الله اعلم حیث ‏یجعل رسالته؛ گواهى مى‏دهم که تو جانشین خدا در زمین هستى، خدا بهتر مى‏داند که رسالت ‏خویش را کجا قرار دهد.» و سپس فرمود: تو و پدرت نزد من مبغوض‏ترین افراد بودید، ولى اکنون محبوب‏ترین افراد در نزدم هستید.



داستانها


صفار وقطب راوندی و دیگران از حضرت صادق (ع)روایت کرده اند که ((امام حسن (ع)در یکی از سفرها که به عمره میرفت.مردی از فرزندان زبیر در خدمت آن حضرت بود و به امامت آن حضرت اعتقاد داشت در یکی از منازل بر سر آبی فرود آمدند نزدیک آن آب درختان خرما بود که از بی آبی خشک شده بودند برای آن حضرت زیر درختی فرش انداختند و برای فرزندان زبیر در زیر درخت دیگردر برابر آن جناب آن مرد نگاهی به بالای کرد وگفت :اگر این درخت خشک نشده بود از میوه آن میخوردیم .حضرت فرمود رطب میخواهی ؟گفت :بلی . حضرت دست به سوی آسمان بلند کرد و دعایی کرد آن مرد نفهمید ناگاه آن درخت به اعجاز آن جناب سبز شد برگ آورد ورطب در آن به وجود آمد شتربانی که همراه ایشان بود گفت :به خدا سوگند جادو کرد .حضرت فرمود وای بر تو این جادو نیست حق تعالی دعای فرزند پیغمبر خود را مستجاب کرد .))پس آن مقداررطب از آن درخت چیدند که برای همه اهل قافله بس بود .{خرایج ج2ص571}



ابن مهدی در نزهه الابصار :
روزی حسن بن علی بر تعدادی فقیر که روی زمین نشسته بودند و از تکه نانهایی که جلو آنها بود بر میداشتند و میخوردند عبور کرد. حضرت را تعارف کردند و گفتند : ای پسر رسول خدا بفرمایید با ما غذا بخورید . راوی گوید : حضرت پیاده شدند و فرمودند: خدا مستکبران را دوست ندارد، آنگاه با ایشان مشغول خوردن شد ، تا این که همگی سیر شدند و به برکت وجود آن حضرت چیزی از آن نانها کم نشد . حضرت ، سپس آن فقرا را به میهمانی خود دعوت کرد و به آنها غذا و لباس داد. . المناقب ج 4



مشخصات ظاهری


نام : حسن


لقب : مجتبی


کنیه : ابو محمد


نام پدر : علی


نام مادر : فاطمه


تاریخ ولادت : نیمه ماه مبارک رمضان سال 3 هجری


محل ولادت : مدینه طیبه


مدت امامت : 10 سال


مدت عمر : 47-48 سال


علت شهادت : تحریک معاویه وزهر جعده


نام قاتل : جعده دختر اشعث


محل دفن : بقیع