ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
سه ره پیداست
نوشته بر سر هر یک به سنگ اندر
حدیثی کش نمی خوانی برآن دیگر
نخستین راه نوش راحت و شادی
به ننگ آغشته اما رو به شهر و باغ و آبادی
دو دیگر راه نیمش ننگ نیمش نام
اگر سر بر کنی غوغا وگر دم درکشی آرام
سه دیگر راه بی برگشت بی فرجام
من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟
شعر از اخوان ثالث
سلام
بگذریم که خیلیها به مسافرت جهادی به چشم یک اردوی آشنایی نگاه میکنند و همه فلسفه آن را زیر سوال میبرند و اتفاقا به دوستانشان هم تاکید میکنند که مبادا یک وقتی برای خدا بیایی که ضرر میکنی!
داستان کوتاهی برایتان نقل میکنم:
روزی روزگاری در یک روستا یک استخر بزرگ احداث شد که از قضا این استخر در ارتفاعات بلندترین تپه این روستا احداث شد .
قرار شد هر روز اهالی روستا اول صبح همه با هم مشکهاشونو پر آب بکنند و برن بالای تپه و استخر رو پر کنن.
کار خیلی سختی بود.
لذا به فکر یکی از اهالی رسید که از این به بعد به جای اینکه آب در مشکم پر کنم این همه سختی تحمل کنم تو مشک فوت میکنم و به جای آب باد با خودم حمل میکنم.
هم سبکتره هم خالی نرفتیم مردم هم که کاری به کارمون ندارن و نمیفهمن.
خلاصه مرد روستایی با کلی فیلم بازی کردن نفس نفس زنان مثل یه آدم خسته خودشو رسوند به بالای تپه .
قیافشو که نگاه میکردی فکر میکردی بنده خدا چقدر خسته شده و خدا خیرش بده ولی ..
اما مرد روستایی دید که همه اهالی واستادن و هیچکس بارشو خالی نمیکنه نگو همه باخودشون همون فکری رو کردن که مرد روستایی کرده بود .
بعد کلی تعارف که شما بزرگترید شما اول مشکتونو خالی کنید و از این حرفها بنا شد که همه با هم مشکهاشونو خالی کنن.
همه با هم گفتند یک دو سه و ... مشک ها رو خالی کردن ولی به آب استخر هیچی اضافه نشد که نشد.
این داستانو نقل نکردم که به دوستان بیاحترامی کرده باشم
تذکری بود برای اول خودم بعد برای همه شما دوستان عزیز
این همه زحمت میکشیم و ۲۰ روز وقت صرف جهادی میکنیم انشاءالله که باری که برای خودمون میبریم باد نباشه موجب خجالت و سرشکستگیمون نباشه
التماس دعای فرج
الدنیا سجن المومن
دنیا زندان مومن است با این حساب هر چه مومن تر باشی زندان سخت تری در انتظار توست.
حساب کنید حضرت صاحب الزمان چندسال است که در زندان به سر می برند ، آن هم چه زندانی!
انا و علی ابوا هذه الامه
امام مثل پدر مهربانی برای امت است .
حساب کنید این پدر چقدر تا به حال با غم شیعیانش اندوهناک شده است.!
هر جمعه اعمال ما به محضر مقدسش عرضه می شود
حساب کنید که چقدر به خاطر ما شرمنده می شود!خجالت می کشد و چقدر ناراحت و اندوهناک!
دیگه نگی چقدر عصر جمعه دلگیره
این کشور ۴۵ میلیون جوون داره که همشون هم شیعه اند.یعنی از این همه جوون چند تا جوون مرد پیدا نمیشن مولاشونو یاری کنند؟
یعنی نمیخوای از یاران حضرت باشی؟
بسم الله...
السلام علیک یا صاحب الزمان
روایتی که برایتان نقل میکنم شاید نه حتما تا به حال نشنیده اید.
میفرماید حضرت صاحب در آخرین شب غیبت خویش بسیار اندوهگین میشوند و در مسجد الحرام بعد از نماز عشاء سر به سجده میگذارند و تا صبح با حال گریه و مناجات ذکرشان این است:
امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء
نزدیک صبح جبرئیل امین به حضرت عرضه میدارد که سر از سجده بردار که خدایت سلام بر تو رساند و فرمود خواسته ات را اجابت کردیم .
امروز روز ظهور است
روایت عجیبی است نمیدانم تابه حال شده است که این گونه از خدا چیزی بخواهی ؟
حالا فهمیدی اکثرو الدعاء بتعجیل الفرج یعنی چی؟
مطمئن باش که تو هم اگر اینگونه برای دیدن مولایت صاحب الزمان مضطر شوی خود آقا حاجتت رو میده و اگه ظهور عام هم نکنه حد اقل برای تو ظهور میکنه و میتونی جمال زیباشو ببینی!
اما افسوس که حتی آرزوی دیدنش را هم نداری !
به گردنت حق داره والله حق داره حق عظیمی هم داره
اگه یه جو غیرت لاتی مآبانه هم داشته باشیم بسه برای یاری حضرت !
چی بگم فقط باید خجالت بکشم
والعاقبه للمتقین
این دیده نیست قابل دیدار روی تو
چشمی دگر بده که تماشا کنم ترا
گر قسمتم شود که تماشا کنم ترا
ای نور دیده جان و دل اهدا کنم ترا
چگونه انتظار داری با چشمی که خدا را معصیت کردهای جمال زیبای خلیفه خدا را ببینی او که موسی در حریمش لن ترانی شنید ابراهیم در حریمش اذن دخول میخواند و عیسی در طواف رویش رعشه به اندام دارد!