ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
ای سفره دار ارض و سما یابن فاطمه
صاحب عطا، امیر وفا یابن فاطمه
نادیده عاشقت شده ام این چه جلوه ایست
ای شاه حسن، عزیز خدا یابن فاطمه
خوانم دعا برای ظهورت امام عصر
با این که حبس گشته دعا یابن فاطمه
طعنه به روسیاهی من میزنی، بزن
اما مران زخویش مرا یابن فاطمه
کار برای درک وصالت نکرده ام
از چیست خوانمت که بیا یابن فاطمه
ترسم که روزگار جفاکار عاقبت
ما را جدا کند ز شما یابن فاطمه
تا درد هست ناز طبیبان خریدنیست
ای ناز دار آل ابا یابن فاطمه
ترسم که عاقبت نشوم زائر حسین
تا کی فراق کرببلا یابن فاطمه
احسان محسنی فر
کربلا نرفتی تا حالا ؟
دوست عزیز، سلام؛
لطفا برای آگاهی از آخرین تغییرات مفیدنیوز و ثبت مجدد وبلاگ خود به نشانی زیر مراجعه نمایید:
http://www.mofidnews.ir/reg
سربلند و پیروز باشید
حسین جان من گوسفندی بیش نیستم
ما گوسفندانیم در مزرعه خدا
و بازم سلام
عالی بود مثل همیشه
اپم
اگه دوست داشتی بیا ....
اصراری نیست...
باقی بقایت یا حق
م.م.ت
خوشست خلوت اگر یار یار من باشد
نه من بسوزم واو شمع انجمن باشد
من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد
روا مدار خدایا که در حریم وصال
رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد
همای گو مفکن سایه شرف هرگز
در آن دیار که طوطی کم از زغن باشد
بیان شوق چه حاجت که سوز آتش دل
توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد
هوای کوی تو از سر نمی رود آری
غریب را دل سر گشته با وطن باشد
بسان سوسن اگر ده زبان شود حافظ
چو غنچه پیش تواش مهر بر دهن باشد
سلام
متن فوق العاده زیبایتان را خواندم
:::::
با صدای ناله اش از دور
با دو چشم کور، باد می آید
سنگها را سخت می ساید
تن بهر خاکی می آلاید
می زند بر هر دری انگشت
برگهای زنده را هر آن
می گرداند اندر دست و
می چرخاند اندر مشت
از چه می بالی به خود
یا از چه می نالی ؟
لانه ی موری به هم
خورده است
بچه ی پروانه ای در راه تو
مرده است
دشمنیهایت برای چیست ؟
بی قراریها برای کیست ؟
باد بازیگوش خاموش است
چون یادیست کز خاطر فراموش است
به خود می خواند از هر گوشه
با رازی اسیری را
و اندر پیش می گیرد
هراسان هر مسیری را
چه ناآرام می کوبی ؟
چرا اینسان می آشوبی ؟
نمی بینید چشمم را
که هم بیدار و هم باز است ؟
نمی بینی افق در پیش من گسترده ، دلباز است ؟
نمی بینی مرا هر لحظه آغاز است ؟
برای من به خود بالیدن از هستی
و یا رنج تهی دستی چه ناساز است ؟
دل باد از هوا خالی است
برای باد دشمن بودن و دلبستگی
سهل است ، پوشالی است
من از زیبایی و زشتی چه می دانم
نه در خشکی نه در دریا ، نمی مانم
مرا با خشم یا نفرین
مرا با روزگار تلخ یا شیرین
مرا با سفره ی بیرنگ یا رنگین
نه کاری هست
نه بر دوشم
ز اوقات و ز اوصاف گذشته
رنج هستی
خواب و سرمستی
نه آثاری نه باری هست
و بهر بودنم ، آسودنم هر دم شعاری هست
فضای ذهن من پاک است از امروز و از فردا
و از دیروز
و از هر روز
برای من هدف پوچ است
حیات باد در کوچ است
:::::::::
همیشه موفق وپیروز باشید
منتظر قدمهای گرمتان هستم
سلام
::::::::::
در مکانی به وسعت کف دست
و در زمانی به وسعت دو لحظه
شماری چند از خوشباوران تاریخ
گرد آمده اند
تا سرود انقلاب خلق را تندر آسا سر دهند
و بشارت دگرگونی را
به عروسان حجله نشین ابلاغ کنند
دیدشان به کوتاهی صحنه ایست
که می نگرند
و ایمانشان به ظرافت بلوریست
که به انتظار تلنگری نشسته است
و خیالشان تیزرو عقابی است
که گستردگی دریاها را می پیماید
افسوس
به بازی زندگی خو کرده اند
تا خورشید را به خاک بسپرند
و بیفسرند
:::::::::::
منتظر می مانم تا قدم بر دیده ام بگذارید
راستی لینک من کو؟