آخرین مسافر

آخرین مسافر

آخرین مسافر

آخرین مسافر

میهمان خدا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یک شب سه نفر که فقیر بودند و تازه وارد مدینه شده بودند در مسجد پیامبر از مردم خواستند که آنها را مهمان کند.یکی را پیامبر اکرم به خانه بردند ، و دیگری را حضرت امیر (ع) به منزل بردند. سومی را کسی پیدا نشد که به منزل ببرد ، لذا به ناچار در مسجد ماند و مهمان خدا شد . فردا که آن سه نفر مجددا به هم رسیدند از شام شب گذشته از هم سوال کردند . اولی گفت من در منزل پیامبر نان و سرکه خوردم . دومی گفت من در خانه امیرالمومنین نان جو و نمک خوردم . سومی گفت ولی من تا صبح هر چه به سقف مسجد نگاه کردم که بلکه خدا غذایی بفرستد چیزی نرسید و شب را گرسنه به سر بردم . جبرئیل بر پیامبر اکرم فرود آمد و ماجرا را برای حضرت نقل کرد و گفت خداوند فرمود من هرچه در بهشت و کائناتم گشتم غذایی را که در خور میهمانم باشد بهتر از گرسنگی نیافتم و لذا با گرسنگی از او پذیرایی کردم.

نظرات 5 + ارسال نظر
کاظم پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 02:13 ب.ظ http://www.shahne.com/weblog

منطقی به نظر نمی رسه این روایت
سندیت این روایت چه جوریه؟

برو بابا
منطق چیه
شوخی کردم
نقل از آقای دولابی

محسن پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 05:12 ب.ظ http://www.piale.blogfa.com

کاش کاش قبول می کردیم!

مونس جان جمعه 23 شهریور 1386 ساعت 07:18 ب.ظ http://hessegharibanee.blogfa.com/

سلام
حلول ماه مبارک رمضان بر شما مبارک
طبق معمول همیشه دیر رسیدم
جالب بود
ای کاش خدا ما رو هم میهمان بدونه و عبادت هامون رو قبول کنه.

ساقی شنبه 24 شهریور 1386 ساعت 10:25 ق.ظ http://www.entezareab.blogfa.com

شمیم ملکوتی رمضان وعطر روحانی اش روح را مینوازد
ای دوست وقتی در سجاده سبز نیایش
میهمان سفره رحمت شدی
حقیر را نیز همنشین دعاهایت کن..........

سرخ یکشنبه 25 شهریور 1386 ساعت 02:32 ق.ظ http://www.sorkh.blogsky.com

واقعا جالبه . غذای خدا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد