ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
آیة الله العظمى بهجت(ره) در پاسخ به سؤال یکى از مسئولین حزب الله در مورد چگونگى امکان تشرف به محضر مقدس حضرت بقیة الله اعظم فرمود:
برگرفته از کتاب تشرف یافتگان، (از مجموعه شمیم عرش)، پژوهشکده تزکیه اخلاقى امام على علیهالسلام .
منبع: تبیان
جناب عثمان بن سعید در بغداد مى زیست و به شهر تاریخى سامرّا به منظور دیدار دو امام گرانمایه حضرت هادى و عسکرى ـ علیهما السلام ـ بسیار سفر مى کرد. از برخى روایات دریافت مى گردد که جناب «عمروى» در مراسم غسل و کفن و دفن حضرت عسکرى ـ علیه السلام ـ حضور داشت، امّا مباشر غسل، حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ بود چرا که امام معصوم را جز امام و معصوم دیگر غسل نمى دهد. این عقیده ى استوار ماست، گرچه تاریخ در مورد غسل دادن حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ بر پیکر پاک پدرش، از بیان حقیقت کوتاهى کرده است.
پس از رحلت امام یازدهم، حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ جناب عمروى را در وکالت ابقا و به سفارت خویش برگزید. بر این اساس است که او نخستین سفیر و نایب محبوب دلها، رابط میان او و شیعیان و دوستانش در رسانیدن نامه ها و مسایل و حلّ مشکلات آنهاست و شماره ى دیدارها و افتخار تشرّف او به پیشگاه حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ و چگونگى دیدارها و افتخار تشرّف او به پیشگاه حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ و چگونگى دیدارها و اندازه ى ملاقاتهاى او را که روزانه، هفتگى، ماهانه و یا بر اساس شرایط و نیاز، صورت مى گرفته است، اینها را فقط خدا مى داند. تنها او مى داند که جناب عمروى در روزگارى که میلیونها شیعه از افتخار دیدار یار و توفیق زیارت آن گرامى محروم بودند، چقدر به زیارت او مفتخر گشته است.
آرى! امانتدارى و مصلحت، او را ملتزم مى ساخت که این راز را براى مردم آشکار نسازد تا با صاحبش بماند و در دل خاک دفن گردد، یا خبر برخى از دیدارها، پس از رحلت او آشکار شود.
براى نمونه:
در روایت است که عبداللّه بن جعفر با جناب عمروى، پس از رحلت حضرت عسکرى ـ علیه السلام ـ ملاقات کرد و ضمن سوگند دادن به او گفت: «تو را به حرمت حق و به حرمت دو امام گرانمایه، حضرت هادى و عسکرى که تو را مورد اعتماد خویش مى شناختند، سوگندت مى دهم که بگویى، آیا فرزند حضرت عسکرى، صاحب الزّمان را دیده اى؟»
جناب «عمروى» سخت گریست و در برابر اصرار بسیار او، از او پیمان گرفت که تا او در قید حیات است به کسى نگوید. آنگاه فرمود: «آرى! آن محبوب دلها را بسیار دیده ام . . .»(۱).
کوتاه سخن اینکه: «عمروى» از نوابغ روزگار بود، هم در میدان تعقّل و تفکّر و هم در دیگر میدانها، باید امتیازات خاصّ او همچون تقوا پیشگى، پرهیزکارى، امانت و دیگر ارزشها و ویژگیهایى را که او را به مقام والاى نیابت عامّه و خاصّه اوج بخشید، اینها را نیز بر نبوغ فکرى و عقلى او افزود و گفت: «گوارا باد بر صاحبان نعمت، نعمتهایشان!»
آرى! او از جوانى و پیش از آن، به افتخار سعادت و شرافت خدمت امامان نور ـ علیهم السلام ـ نایل آمد و تا آخرین لحظات زندگى غرق در این نیکبختى و افتخار بود.
تردیدى نیست که سه امام گرانقدر، او را پس از آزمایش به این مسئولیت خطیر و جایگاه رفیع برگزیدند، چرا که ویژگیهاى لازم را در او یافتند و حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ به او دستور داد فرزندش «محمّد بن عثمان» را پس از خود بجاى خویش نصب کند تا کارها را سر و سامان دهد و نقش حساس پدر را ایفا نماید.
و سرانجام این ابرمرد امانت و وفا در شهر بغداد دیده از جهان فروبست و به خاک آرمید، تاریخ دقیق رحلتش معلوم نیست لیکن حدود سال 260 هجرى بوده است.
منبع: کتاب غیبت صغری امام عصر (ارواحنا فداه)
ـــــــــــــــــــــ
۱. غیبت طوسى، ص ۲۱۵.
و نیز از گروهى از شیعیان روایت شده که: ما بطور گروهى به محضر حضرت عسکرى ـ علیه السلام ـ شرفیاب شدیم تا از حجّت خدا پس از آن جناب بپرسیم، در حالى که چهل نفر در مجلس حضور داشتند، «عثمان بن سعید عمروى» بپا خاست و گفت: «پسر پیامبر! از موضوعى بزرگ مى خواهم بپرسم که شما از من بدان آگاه ترى».
امام عسکرى برخاست و فرمود: «بگویم براى چه اینجا گرد آمده اید؟»
گفتیم: «آرى! اى پسر پیامبر!»
فرمود: «آمده اید از امام راستین پس از من سؤال کنید».
پاسخ دادیم: «آرى!»
در این هنگام به دستور امام عسکرى ـ علیه السلام ـ پسرى همانند پاره ى ماه وارد شد که شبیه ترین مردم به امام عسکرى ـ علیه السلام ـ بود و امام ـ علیه السلام ـ خطاب به گروه فرمود:
«. . . هذا امامکم لا ترونه بعد یومکم هذا حتّى یتمّ له عمر، فاقبلوا من عثمان ما یقوله وانتهوا الى أمره واقبلوا قوله . . .»
یعنى: این امام شما مردم پس از من و جانشین من، در میان شماست. از او اطاعت کنید و پس از من پراکنده مشوید که در دینتان به هلاکت خواهید رسید. بهوش باشید که از امروز به بعد، دیگر تا پایان دوران (غمبار) غیبتش، او را نخواهید دید، از این پس آنچه عثمان بن سعید از او براى شما خبر آورد، بپذیرید و از هشدار او باز ایستید و گفتارش را قبول کنید.
و نیز در بحث ولادت حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ است که امام عسکرى ـ علیه السلام ـ پس از ولادت فرزندش، به عثمان بن سعید عمروى دستور داد که هزاران رطل گوشت و نان بخرد و در میان تهیدستان تقسیم نماید و تعدادى گوسفند به سلامتى حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ عقیقه نماید.
شیخ طوسى در کتاب غیبت خود از عبداللّه بن جعفر حمیرى نقل مى کند که گفت من و شیخ ابو عمر (نایب اول) پیش احمد بن اسحاق قمى بودیم. احمد بن اسحاق بمن اشاره کرد راجع حضرت ولى عصر از او بپرس.
من به عثمان بن سعید گفتم آقا سؤالى دارم گرچه هیچ شکى در این مورد ندارم و اعتقاد من اینستکه زمین خالى از حجت نمى تواند باشد، مگر چهل روز قبل از قیامت که در آن زمان حجت بر مردم تمام شده و در توبه بسته است و هر که قبلاً ایمان نیاورده آن روز دیگر ایمان آوردنش مفید نخواهد بود; بدترین مردم همان هائى هستند که قیامت در زمان ایشان برپا مى شود، ولى مایلم در مورد سؤالم یقین بیشترى کسب کنم زیرا ابراهیم خلیل از خدا سؤال کرد چگونه مرده را زنده مى کند باو خطاب شد مگرایمان ندارى گفت چرا ولى مى خواهم اطمینان حاصل کنم.
احمد بن اسحاق بمن گفت: از حضرت امام على النقى ـ علیه السلام ـ پرسیدم در امور دینى به چه کسى مراجعه کنم و سخن که را بپذیرم آنجناب فرمود:
ابو عمر مورد اعتماد من است هر چه گفت و انجام داد مثل اینستکه من گفتم یا انجام داده ام از او بشنو و اطاعت کن. زیرا مرد درست و مورد اعتماد است.
و نیز گفت از حضرت امام حسن عسکرى ـ علیه السلام ـ همین سؤال را نمودم ایشان هم فرموده اند:
ابو عمر و پسرش هر دو درست و مورد اعتمادند هر چه بگویند یا انجام دهند از طرف ما گفته و انجام داده اند از آندو بشنو و اطاعت کن، هر دو مورد اعتمادند.
اکنون ملاحظه فرمائید این اعتراف دو امام است نسبت بشما. با شنیدن این سخنان ابو عمر سر بسجده گذاشت و اشک ریخت پس از آن بمن فرمود: سؤالت را بپرس.
گفتم: تو امام زمان پسر حضرت عسکرى را دیده اى؟ فرمود: آرى بخدا سوگند با دست اشاره کرد گردنش این چنین بود (یعنى شخص توانا که اندامى مناسب و کامل دارد) گفتم: یک سؤال دیگر مانده! گفت: بپرس.
از اسم امام سؤال کردم، گفت: حرام است سؤال کردن از اسم، این سخن را از طرف خودم نمى گویم مرا نمى رسد که حلالى را حرام نمایم. اکنون جریان در نزد پادشاه چنین است که امام حسن عسکرى درگذشته و از او فرزندى باقى نمانده حتى میراثش را تقسیم کردند و کسانى که حق نداشتند از آن میراث استفاده نمایند استفاده کردند «جعفر کذاب». امام ـ علیه السلام ـ بر این جریان صبر نمود او صاحب خانواده و خویشاوند است و کسى
جرأت ندارد خود را بآنها منتسب نماید یا چیزى بآنها برساند وقتى اسم بمیان آمد بناچار در جستجوى امام خواهند بود از خدا پرهیز کنید در صدد چنین کارى برنیائید(۲).
منبع: کتاب غیبت صغری امام عصر (ارواحنا فداه)
ـــــــــــــــــــــ
۱. غیبت طوسى، ص ۲۱۷.
۲. منتخب الاثر، ص ۳۹۵.
«عمرى» این فرزانه ى روزگار، پس از شهادت حضرت هادى ـ علیه السلام ـ به افتخار دیگرى مفتخر گردید و نمایندگى و وکالت خاصّ حضرت عسکرى ـ علیه السلام ـ را، خداوند روزى او ساخت.
از امام عسکرى ـ علیه السلام ـ آورده اند که به جناب «احمد بن اسحاق» فرمود:
«العمروى وابنه، ثقتان، فما أدّیا إلیک عنّی فعنّی یؤدّیان وما قالا لک فعنّی یقولان، فاسمع لهما وأطعهما، فإنّهما الثقتان المأمونان»(۱).
یعنى: عمرى و پسرش هر دو ثقه و مورد اعتمادند، هر آنچه از سوى من براى تو آوردند تردید مکن که از سوى ماست و هر چه مى گویند از جانب ماست. بنابراین سخنان آن دو را بشنو و پیروى آنان نما و بدان که هر دو امین و مورد اعتمادند.
حضرت عسکرى ـ علیه السلام ـ نامه اى طولانى به «اسحاق بن اسماعیل نیشابورى» مرقوم داشته اند، فرازى از آن نامه در مورد جناب «عثمان بن سعید عمرى» است که مى فرماید:
«. . . فلا تخرجنّ من البلدة حتّى تلقى العمروى (رضی اللّه عنه برضاى عنه) وتسلّم علیه وتعرفه ویعرفک، فإنّه الطاهر الأمین، العفیف، القریب منّا وإلینا . . .»(۲).
یعنى: شما از شهر حرکت نکن تا با «عمروى» ملاقات کنى و بر او سلام نمایى، هم تو او را بشناسى و هم او شما را، چرا که او شخصیّتى پاک و امین و عفیف و به ما خاندان وحى و رسالت، بسیار نزدیک است.
و نیز از «محمّد بن اسماعیل» و «على بن عبداللّه سجستانى» آورده اند که: ما دو نفر در سامرّا به محضر حضرت عسکرى ـ علیه السلام ـ شرفیاب شدیم و در همان هنگام گروهى از دوستداران و شیعیان آن حضرت در خدمتش بودند که «بدر» یکى از کارگزاران بیت رفیع امامت وارد اطاق شد و گفت: «سالار من! گروهى درب خانه هستند که گرد و غبار بر سر و چهره دارند».
حضرت عسکرى ـ علیه السلام ـ به حاضران فرمود: «اینان دسته اى از شیعیان ما از «یمن» هستند . . .» سپس به بدر فرمود: «برو عثمان بن سعید عمروى را بیاور!».
طولى نکشید که «عمروى» آمد و حضرت عسکرى ـ علیه السلام ـ به او فرمود:
«إمض یا عثمان! فإنّک الوکیل والثقة المأمون على مال اللّه واقبض من هؤلاء النفر الیمنیّین ما حملوه من المال . . .».
یعنى: عثمان بن سعید! شما وکیل من هستى و مردى امین و مورد اعتماد بر اموال خدا، برو از این گروه که از «یمن» آمده اند و اموالى آورده اند تحویل بگیر . . .
آنگاه ما گفتیم: «سالار ما! بخدا سوگند که عثمان بن سعید از بهترین شیعیان شماست، تقاضا مى کنیم دیدگاه خود را در مورد موقعیّت او بیان فرمایید. آیا او وکیل و نماینده و مورد اعتماد شما در دریافت اموال هست یا نه؟».
حضرت عسکرى ـ علیه السلام ـ فرمود:
«نعم! . . . واشهدوا علىّ أنّ عثمان بن سعید العمروى وکیلی وأنّ إبنه محمداً وکیل إبنی مهدیکم»(۳).
یعنى: آرى! شاهد باشید که عثمان بن سعید عمروى، وکیل من است و پسرش محمّد بن عثمان، وکیل پسرم مهدى شما (امّت پیامبر) است.
ـــــــــــــــــــــ
۱. اصول کافى، ج ۱، ص ۳۳۰; غیبت طوسى، ص ۲۱۹.
۲. رجال کشّى، ج ۶، ص 580.
۳. غیبت طوسى، ص ۲۱۶; بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۳۴۵.
منبع: کتاب غیبت صغری امام عصر (ارواحنا فداه)
نام بلند آوازه نخستین سفیر امام مهدى ـ علیه السلام ـ «عثمان بن سعید» بود و کنیه اش «ابو عمرو» و لقبهاى پر افتخارش عبارتند از: «عمروى» «اسدى» «عسکرى» «سمّان» «زیات».
دلیل سه لقب، از پنج لقب، روشن است که انتساب به بنى اسد و منطقه نظامى سامرّا و خانوادگى است، امّا دو لقب دیگر بدان جهت به او داده شد که در آن جوّ وحشت و ترور و استبداد عبّاسى، به منظور تقیّه و پوشش دادن به سفارت خویش از جانب امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ تجارت روغن
مى نمود و آن مسئولیت خطیر را در این پوشش به انجام مى رسانید. شیعیان به سوى او مى رفتند و اموال، حقوق، نامه ها و پرسشهاى خویش از دوازدهمین امام نور ـ ارواحنا فداه ـ را به او تحویل مى دادند و آن مردِ با درایت و پر شهامت و اخلاص، آنها را به گونه اى خاصّ، گاه با قرار دادن در ظرفها و پوستهاى مخصوص حمل آب و روغن، به سوى حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ مى فرستاد تا دشمن و جاسوسان پى نبرند.
او افتخار خدمت به امام هادى ـ علیه السلام ـ را نیز در پرونده ى زندگى شایسته خویش داشت و از یازده سالگى به این افتخار نائل آمد و این نشانگر اوج هوشمندى، خردمندى، رشد فکرى این نوجوان و دیگر ویژگیهاى او همچون: عدالت، امانتدارى، درستى و شایستگى او است و راستى که: «خداوند هر کس را خواست به لطف خویش مفتخر مى سازد».
«احمد بن اسحاق» که از فرزانگان است آورده که: از حضرت هادى ـ علیه السلام ـ پرسیدم: «سالارم! با چه کسى رابطه برقرار کنم و از چه کسى تعالیم و پیامهاى شما را بگیرم و گفتار چه کسى را بپذیرم؟»
امام هادى ـ علیه السلام ـ فرمود:
«العمروى ثقتی، فما أدّى إلیک عنِّی فعَنی یؤدّى وما قال لک عنّی یقول، فاسمع له وأطع، فإنّه الثقة المأْمون»(۱).
یعنى: «عمرى» مورد اعتماد من است، هر آنچه از من بسوى شما آورد از ما آورده است و آنچه از من گفت براستى از من مى گوید. پس، بشنو و اطاعت کن! چرا که امین و مورد اعتماد است.
ـــــــــــــــــــــ
۱. اصول کافى، ج، ص ۳۳۰; غیبت طوسى، ص ۲۱۹.
منبع: کتاب غیبت صغری امام عصر (ارواحنا فداه)