آخرین مسافر

آخرین مسافر

آخرین مسافر

آخرین مسافر

نیمه شعبان در راهه

نیمه شعبان در راهه ، یادمه از بچگی عشقمون این بود که تو کوچه خیابونا یه کاری بکنیم که به قول خودمون دیگه بترکونیم حداقل فضای شهر رو طوری عوض کنیم تا همه متوجه بشوند که یه خبرایی هست .
از چراغونی کردن خیابونا و شکلات پخش کردن تو ترافیک گرفته تا توزیع شربت و شیرینی و بسته های فرهنگی و ...
نمیدونم شاید به نوعی فخرفروشی ، یعنی ما هم صاحبی داریم و اونقدرها هم یتیم نیستیم و بی سرپرست ، اعتقاداتمون توهم نیست .

یارم چو قدح به دست گیرد

بازار بتان شکست گیرد

mahdi

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یا چه میدونم شاید نوعی ریا باشه ، خودنمایی ، اما نه برای مردم ، برای حضرت صاحب.
آخه ریا چیز خوبیه به شرط اینکه طرفمونو بشناسیم یعنی برا کسی ریا کنیم که کاری از دستش بر بیاد و بتونه صله ای هم بده.
مگه آدم خودشو برا معشوق لوس نمیکنه؟
مگه همیشه نگفتند عاشق شهره کوچه و بازار است و رسوای جماعت؟


به نظر شما بهترین هدیه تولد برای حضرت چیست؟

عافیت طلبی(به قلم اکبر رهنمون)

سلام.


به بهانه سفر پیاده کربلا...


خیلی دوست داشتم یه مطلب مستقل در مورد امام زمان(ع) بدم ولی با توجه به این سفر پیاده کربلا و مطرح شدن بحث زیبای سرباز امام زمان(ع) سعی می کنم به مواردی که در طول مسافرت به آنها رسیدم یا حداقل دیدم و شنیدم بپردازم...


به لطف خدا توفیق داشتم چند روزی همراه این کاروان باشم.فقط چند روز.دست آخر هم به کربلا نرسیدم.یکی از مسایلی که از همان روزهای نخستین سفر جلوه نمایی می کرد مسئله نماز اول وقت بود که گاهی اوقات(البته اکثر اوقات) به علت مشکلات وگاهی به علت جلسات مختلف از آن چشم پوشی می شد.البته دلیل آنان معمولا ترجیح جماعت خارج وقت بر فرادای اول وقت بود.


نهایت کاری که من کردم این بود که مسئله را با چند تن از دوستان نزدیک خود در میان گذاشتم.بعد از چند روز دو برادر به جمع ما اضافه شدند که اتفاقا از اقوام نزدیک مسئول کاروان بودند.در یکی از همین جلساتی که درست با اذان مغرب آغاز شده بود یکی از این دو برادر بی خبر از همه جا در گوشه ای از جلسه به نماز می ایستد و دیگری از مداح کاروان می خواهد که برای اقامه نماز جلسه را تعطیل کند .همان طور که انتظار می رفت این کار آنها با عکس العمل شدید مسئولین کاروان همراه شد.


نمی دانم چرا من حتی یک کلمه در آنجا صحبت نکردم و فقط نگاه می کردم.همین طور افرادی که مثل من سنگ نماز اول وقت را به سینه می زدند.با صحبتی با یکی از دوستان داشتم به این نتیجه رسیدم که همه اینها نتیجه یک چیز است و آن عافیت طلبی است.


آری امام زمان سرباز می خواهد .امام مرد عمل می خواهد .امام مرد جنگ و جهاد می خواهد.امام به راحت(عافیت) طلبانی مثل من که فقط حرف می زنند و عمل نمی کنند احتیاجی ندارد.راستی تا به حال چقدر در راه خدا زحمت کشیده اید؟به قول یکی از دوستان:ما حتی برای امام زمان یک سیلی نخورده ایم.


منی که از ترس عتاب مسئول کاروان نتوانسستم جمله ای حرف بزنم چگونه می خواهم در رکاب امام بجنگم.شاید من و امثال من منتظر جنگ و جبهه ای اند تا در آن به فیض سربازی امام نایل آیند.آه...زهی خیال باطل...


اکنون وظیفه من و شما چیست؟تا به حال چقدر برای خود امام کار کرده اید؟تا به حال شده تنها حاجت یک سفر کربلا یا مشهدتان تعجیل در فرج آقا باشد.نه.ما امام را برای خودمان می خواهیم آن هم تا موقعی که کوچکترین گزندی به منافع ما نرسد و این همان معنای عافیت طلبی یا به تعبیری راحت طلبی است.


انا مجنون الحسین.یا حسیبن

زائر امام حسین ، سرباز امام زمان (به قلم حسین افشاری)

سلام
زائر کسی است که به زیارت مزور(زیارت شونده) میرود و از مزایا و یا معایب آن زیارت که همان بهره برداری و تاثیرپذیری از مزور باشد استفاده میکند.لذا خواه ناخواه زائر از مزور تاثیرات بسیاری میگیرد و هرچه روح مزور بزرگتر باشد تاثیرات بیشتری بر زائر میگذارد.
زائر امام حسین امام را برای خودش میخواهد ، برای اینکه حاجاتش را برآورده کند ، و ... و معمولا خودش برای امام بسیار مشکل زاست ، چون نسبت به امام بسیار خودخواهانه برخورد میکند و معمولا تمام بارهایش را به دوش امام خود می اندازد.
اما سرباز اینگونه نیست . سرباز متعلق به امام است و روی پیشانی خود حک کرده: وقف صاحب الزمان
سرباز دنبال زیارت نیست ، دنبال رضایت است. که اگر رضایت امام را به دست آورد مطمئنا اینبار اوست که به زیارت سربازش میآید.
شاید سرباز امام زمان پولی را که به سختی تهیه کرده تا با آن به زیارت امام حسین برود را به خانواده یتیمی بدهد تا برای دخترشان جهیزیه ناچیزی تهیه کنند و اصلا به زیارت هم نرود .
شاید سرباز امام زمان به هردلیلی وظیفه اش این است که به زیارت نرود و به اویس قرنی اقتدا کند و زائری را فدای سربازی کند.
زائر امام حسین ، حضرت را خارج از روند زندگی زیارت میکند ، و زیارتش ارتباطی به باقی زندگی اش ندارد . مثل بعضی ها که تو محرم و صفر یه کارایی رو نمیکنند.
سرباز اگر هم به زیارت میرود برای گرفتن دستورات بعدی است نه برای دادن دستور به امام .لذا زیارت هم از وظایف اوست و جزئی از زندگی او . تا کی قرار است برای حضرت بار باشیم . تا کی قرار است مولایمان به جای ما خجالت بکشد . تا کی قرار است منتظرمان بماند تا شاید دری به تخته بخورد و با خودم بگویم ای بابا ما هم صاحبی داریم!
پس کی قرار است در این مسیر قدم نهیم و سرباز حضرت شویم؟
ما که با کشتی نجات حسین (ع) که اسرع و اوسع است نجات پیدا نکردیم با کدامین شوک و با کدامین نفحه قرار است راه را بیابیم؟
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
التماس دعای فرج

تشرفات(به قلم یه منتظر ناشناس)


تشرف حضرت آیت الله بافقی محضر مبارک امام زمان (عج):

ایشان از نجف اشرف پیاده به زیارت امام زمان (عج) مشرف شدند . در زمستان وارد ایران شده و در کوهای ودره های پشت کوه می آمدند .در حالی که برف می بارید و همه ی کوه و دشت را برف پوشانده بود و هواغ هو سرد بود به یک قهوه خانه می روند ه در نزدیک گردنه ای بود با خود می گویند امشب ا در این قهوه خانه می مانم وصبح به راهم ادامه می دهم ولی در قهوه خانه می بینند که عدهای مشغول لهو لعب می باشند متحیر می شود . با این افراد لا ابالی چه کند و نهی از منکر هم در اینجا مورد ندارد زیرا در قلب سیاه وسنگ شیطان پرستها اثر نمی کند . هوا تاریک شده بود و او در فکر اینکه چه کار کند ؟ صدایی می زند که او را به اسم می خواند . می بیند که در آن نزدیکی درخت سبز وخرمی است و در زیر آن شخص بزرگواری نشته و سلام می کند . آن آقا می فر ماید : محمد تقی آنجا جای تو نیست بیا ودر کنار ما و در زیر درخت بنشین . پس زیر درخت رفته ومشاهده می کند که هوای لطیفی دارد در حالی که تمام دشت وکوه را برف پوشانده ولی زیر آن درخت خشک ، و مانند هوای بهاری است . شب را در خدمت آن بزرگوار بیتوته نموده و آنچه که باید استفاده می کند و چون صبح طالع می شود نماز صبح را می خوانند . آن آقا می فرمایند : اکنون که هوا روشن شده میرویم پس به راه افتادند . مقداری از راه را که رفتند آن مرحوم از روی قرائنی که به چه فیض و فوز عظیمی رسیده است .آقا می فرمایند حالا ما را شناختی ، و وداع می فرماید که برود عرض می کند اجازه بفرمایید من هم در خدمت شما باشم می فرماید تو نمی توانی با من بیایی . عرض می کند :دیگر کجا خدمت شما برسم ؟ می فرمایند : در ایند سفر دو بار نزد تو می آیم .اول قم دوم نزدیک سبزوار .پس از نظرش غایب می شوند و آن مر حوم به شوق دیدار در قم به راهش ادامه می دهد. و پس از چندین روز وارد قم شده و سه روز برای زیارت و وعده تشرف توقف نموده ولی موفق به زیرت امام نمی شوند .پس حرکت می کند بعد از یک ماه نزدیک سبزوار می شود همین که از دور شهر را می بیند با خود می گوید چرا خلف وعده می شود ؟ در قم که جمالشان را ندیدم واین هم شهر سبزوار . تا این فکر را می کند صدای اسبی به گوشش می رسد . بر می گردد و می بیند که آقا حضرت مهدی (عج) سواره می آید . ایستاده سلام می کند و از پی ادب واحترام می گوید :آقا جان وعده فرموده بودید که در قم هم خدمت می رسم ولی موفق نشدم . آقا می فرمایند :محمد تقی ما آمدیم وقتی که از حرم عمه ام حضرت معصومه (س) بیرون آمدی وزنی از تو مسائلی می پرسید و تو سرت پایین و جواب او را می دادی ما آمدیم و در کنارت ایستاده بودیم وتو به ما التفات ننمودی.

سفر پیاده کربلا(به قلم حسین افشاری)

سلام
یک صف طولانی ، همه پشت سر هم ، با پیراهن و شلوارهای یک دست سفید و پرچم های سرخ رنگ که در شانه خاکی جاده حرکت میکنند . همه در حال زمزمه اند و نیایش که اگر نیک بنگری متوجه میشوی همه با یکی صحبت میکنند ، و او به حرفهای تک تکشان با حوصله گوش میدهد و بعضا نازشان را میکشد و شاید گرد و غبار از سر و رویشان پاک میکند و ...
اینجا زندگی ها یه ذره شبیه حضرت رقیه شده است البته فقط یه ذره ، بچه ها به خاطر پیاده روی زیاد یه ذره پایشان درد میگیرد و چند آبله که آن هم چیزی نیست که بتوان به آن فکر کرد.
یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیست
که مغیلان طریقش گل و نسرین منست
و الا ما کجا و حضرت رقیه کجا! اینجا هرکس خسته شود دو ماشین آماده سوار کردن اوست تا خدای نکرده آسیبی نبیند. هر یکی دو کیلومتر وانت محتوی آب و شربت نگه میدارد تا بچه ها گلویی تازه کنند ، بجه ها ناز همدیگر را میکشند و از همه مهمتر اینکه میتوانند راه بروند. البته یادم رفت بگم ، ما یه دختر 3 ساله هم تو کاروان داریم ، اما همیشه تو یه کالاسکه خوابیده و همه مراقبند که یه وقت آفتاب پوست لطیفشو اذیت نکنه.
هر کی از یه جا اومده ، تهران ، تبریز ، ساری ، آمل ، یکی کارمند، یکی کارگر، یکی بنا ،یکی مکانیک، یکی قصاب ، یکی مداح و ...
زیاد کاری به کار همدیگه ندارند ولی با اینحال گویا سالهاست که با هم رفیقند .
اینجا بچه‌ها صبح برا ابا عبدلله گریه میکنند ، تا ظهر با اباعبدلله راز و نیاز میکنند لذا گلوهایشان بغضی میشود و شب دوباره بر حسین زهرا میگریند . فکر کنم تو این زمینه یک کم شبیه حضرت بقیه الله شده باشیم با این تفاوت که ما اشک میریزیم و او خون.
البته کسانی هستند که با هر قدم که ظاهرا به سوی ضریح شش گوشه آقا ابا عبدالله حرکت میکنند ، یک قدم هم در باطن به سمت حقیقت ابا عبدلله جلو میروند که البته این راه دوم منزل ندارد و پایان ندارد.دائما در حال توجه و ذکر و راز و نیاز و جهاد و حضورند و جزء جزء وجودشان در حال نماز و یاد معشوق است.
در کعبه کوی تو هر آن‌کس که بیاید
از قبله ابروی تو در عین نماز است

حرف زیاده و من هم زیاد حال نوشتن ندارم
التماس دعا این هم از ...

شرح شکن زلف خم اندر خم جانان
کوته نتوان کرد که این قصه دراز است
ضمنا من تا 5 مرداد تو این سفرم اگه یه منتظر پیدا بشه این وبلاگ رو تو این دو سه هفته آپ کنه متشکر میشم
با تشکر
التماس دعای فرج