آخرین مسافر

آخرین مسافر

آخرین مسافر

آخرین مسافر

سفر پیاده کربلا(به قلم حسین افشاری)

سلام
یک صف طولانی ، همه پشت سر هم ، با پیراهن و شلوارهای یک دست سفید و پرچم های سرخ رنگ که در شانه خاکی جاده حرکت میکنند . همه در حال زمزمه اند و نیایش که اگر نیک بنگری متوجه میشوی همه با یکی صحبت میکنند ، و او به حرفهای تک تکشان با حوصله گوش میدهد و بعضا نازشان را میکشد و شاید گرد و غبار از سر و رویشان پاک میکند و ...
اینجا زندگی ها یه ذره شبیه حضرت رقیه شده است البته فقط یه ذره ، بچه ها به خاطر پیاده روی زیاد یه ذره پایشان درد میگیرد و چند آبله که آن هم چیزی نیست که بتوان به آن فکر کرد.
یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیست
که مغیلان طریقش گل و نسرین منست
و الا ما کجا و حضرت رقیه کجا! اینجا هرکس خسته شود دو ماشین آماده سوار کردن اوست تا خدای نکرده آسیبی نبیند. هر یکی دو کیلومتر وانت محتوی آب و شربت نگه میدارد تا بچه ها گلویی تازه کنند ، بجه ها ناز همدیگر را میکشند و از همه مهمتر اینکه میتوانند راه بروند. البته یادم رفت بگم ، ما یه دختر 3 ساله هم تو کاروان داریم ، اما همیشه تو یه کالاسکه خوابیده و همه مراقبند که یه وقت آفتاب پوست لطیفشو اذیت نکنه.
هر کی از یه جا اومده ، تهران ، تبریز ، ساری ، آمل ، یکی کارمند، یکی کارگر، یکی بنا ،یکی مکانیک، یکی قصاب ، یکی مداح و ...
زیاد کاری به کار همدیگه ندارند ولی با اینحال گویا سالهاست که با هم رفیقند .
اینجا بچه‌ها صبح برا ابا عبدلله گریه میکنند ، تا ظهر با اباعبدلله راز و نیاز میکنند لذا گلوهایشان بغضی میشود و شب دوباره بر حسین زهرا میگریند . فکر کنم تو این زمینه یک کم شبیه حضرت بقیه الله شده باشیم با این تفاوت که ما اشک میریزیم و او خون.
البته کسانی هستند که با هر قدم که ظاهرا به سوی ضریح شش گوشه آقا ابا عبدالله حرکت میکنند ، یک قدم هم در باطن به سمت حقیقت ابا عبدلله جلو میروند که البته این راه دوم منزل ندارد و پایان ندارد.دائما در حال توجه و ذکر و راز و نیاز و جهاد و حضورند و جزء جزء وجودشان در حال نماز و یاد معشوق است.
در کعبه کوی تو هر آن‌کس که بیاید
از قبله ابروی تو در عین نماز است

حرف زیاده و من هم زیاد حال نوشتن ندارم
التماس دعا این هم از ...

شرح شکن زلف خم اندر خم جانان
کوته نتوان کرد که این قصه دراز است
ضمنا من تا 5 مرداد تو این سفرم اگه یه منتظر پیدا بشه این وبلاگ رو تو این دو سه هفته آپ کنه متشکر میشم
با تشکر
التماس دعای فرج

نظرات 9 + ارسال نظر
سخندان شنبه 23 تیر 1386 ساعت 06:41 ب.ظ

سلام
خاک شهیدان عشق گر بشکافی هنوز
آید از کشتگان زمزمه دوست دوست
التماس دعا

کاظم شنبه 23 تیر 1386 ساعت 07:24 ب.ظ http://www.shahne.com/weblog

الان من نفهمیدم چی شد.
تو اینجایی؟ یا اونجایی ؟ الان تو کی هستی؟ من کیم؟ اینجا کجاست ؟

سلام
حسین برای کاری اومد اینجا و دوباره برگشت اونجا!

محمد حسین یکشنبه 24 تیر 1386 ساعت 12:32 ق.ظ http://eivan.ir

التماس دعا

سلام یکشنبه 24 تیر 1386 ساعت 02:57 ب.ظ

کیا هستن از بروبچه ها ؟
التماس دعا

هستن
هر کی که دوست داره باشه

میرهادی دوشنبه 25 تیر 1386 ساعت 03:40 ب.ظ

حسین جان،فدایت
فدای بچه هایت..

مصطفی دوشنبه 25 تیر 1386 ساعت 11:21 ب.ظ


از همه مهمتر اینکه میتوانند راه بروند...
نمی دوند ...

آفتاب پوست لطیفشو اذیت نکنه...
سیلی...

علیرضا پنج‌شنبه 28 تیر 1386 ساعت 01:15 ب.ظ http://payamenasym.persianblog.com/

سلام . آقا زیارت قبول التماس دعا.
ما که هنوز در حسرت یک کربلا رفتن هستیم.
از داخل به هم ریختم.
فعلا دوباره شروع کردم.
یا حسین

علیرضا پنج‌شنبه 28 تیر 1386 ساعت 01:15 ب.ظ http://payamenasym.persianblog.com/

سلام . آقا زیارت قبول التماس دعا.
ما که هنوز در حسرت یک کربلا رفتن هستیم.
از درون به هم ریختم.
فعلا دوباره شروع کردم.
یا حسین

وفا شنبه 22 دی 1386 ساعت 01:16 ق.ظ http://www.solage.blogfa.com

کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود. وب زیبایی دارید. التماس دعا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد