آخرین مسافر

آخرین مسافر

آخرین مسافر

آخرین مسافر

به قلم اکبر رهنمون

شهید آیینه وجه خدایی است...

به بهانه تشییع پیکر مطهر شهدای گمنام...

چی ؟گمنام؟!!...بعدا میگم...

دوشنبه صبح حدود ساعت ۸ صبح از میدان توحید به همراه یکی از دوستانم راهی محل تشییع پیکر شهدا شدیم.محل به خاکسپاری منطقه ولنجک و شروع مراسم از دانشگاه شهید بهشتی بود .با اتوبوس خودمونو به نزدیکی های دانشگاه رسوندیم.آدرس اونجا رو درست حسابی نمی دونستیم.تو کوچه پس کوچه های ولنجک راه افتادیم.چه کوچه هایی . جوب آبش از بس تمیز بود که می تونستی توش ماهی پرورش بدی.با کلی پرس و جو خودمونو به جایی رسوندیم که یا باید دوباره کلی پیاده روی می کردیم یا تاکسی می گرفتیم.روز تعطیل و ولنجک و تاکسی؟! با نا امیدی به خیابون خیره شده بودیم(چه خیابونی .چه ماشینایی) که یه دفعه یه موتوری از جلومون رد شد .البته فکر کنم اصلا ما رو ندید.از پیرن مشکیش فهمیدم که هم مقصد ماست . به آرامی زیر لب گفتم ای موتوری وایستا ... دوباره به خیابون خیره شدیم.بعد از چند دقیقه یه دفعه دیدم همون موتوری داره بهم میگه بپر بالا. خیلی تعجب کرده بودم چون مطمئن بودم اون صدای منو نشنیده ولی ... اما این اصلا تعجب نداشت.آخه ما دعوت شده بودیم اما میزبان کی بود؟

وقتی به دانشگاه رسیدیم کاروان اونجا رو ترک کرده بود .با موتور دنبال اونا رفتیم تا به کاروان رسیدیم...

در بین جمعیت به راه افتادم.افکار زیادی تو سرم بود:وظیفه ما نسبت به شهدا چیه؟اونا چه حقی به گردن ما دارن؟راستی من برا چی اینجام؟مگه من نیازی به شهداو این جور کارا دارم؟مگه شهدا مراسم تشییع لازم دارن؟...

همین طور غرق افکارم بودم که صدای جمعیت توجهم را جلب کرد:«برای دفن شهدا ...مهدی بیا.مهدی بیا»از این جا به بعد فکرم رو روی این موضوع متمرکز کردم:یعنی امام زمان میاد؟!!یعنی مادرش میاد؟

به راه خودم در بین جمعیت ادامه دادم.تا اینکه یه دفعه در مقابل خودم کوهی را دیدم که حدودا تا ارتفاع ۴۰۰-۳۰۰ متری آدم وایستاده بود .بطوری که تجمع افراد و پرچم ها حول یک نقطه تو اون بالا زیاد بود.فهیدم که اونجا محل دفن شهداست.ولی چرا اونجا؟

دوباره به راه خودم تو همون خیابون و در بین جمعیت ادامه دادم .رسیدیم به یه دو راهی که یکی به سمت بالای کوه می رفت و یکی ادامه خیابون بود . در کمال تعجب کاروان همون خیابون ادامه رو داد تا رسید به یه محوطه خاکی که مشخص بود قبلا برای کاری صاف شده بود .از شواهد و صحبت های اطرافیان فهیمیدم که اینجا محلی است که برای دفن شهدا در نظر گرفته شده بود که با مخالفت عده ای از اهالی محل جدیدی برای این کار در نظر گرفته بودند. مردمی که از پنجره های آپارتمان هایشان مشغول تماشای کاروان بودند.

جمعیت آماده اقامه نماز بر پیکر شهدا شدند.بعد از نماز فهمیدم که مثل اینکه جمعیت یه بار تو خود دانشگاه بر پیکر شهدا نماز خوندن.یه سئوال دیگه به سئوالام اضافه شد:چرا دوباره تو اونجا بر شهدا نماز خوندن؟!

کاروان به سمت دوراهی به راه افتاد تا بالای کوه بره.باز صدای جمعیت بلند شد:«برای دفن شهدا ... مهدی بیا.مهدی»

رسیدیم بالا.بعد مراسم مختلف وقتی احساس کردیم مراسم رو به اتمام است به همراه دوستم به سمت پایین به راه افتادیم.

تریبون در اختیار یه سردار سپاهی بود:من نمی خواستم مزاحم عزیزان بشم....فقط باید به یه نکته اشاره کنم و اون اینکه ما چرا شهدا را در این جا دفن می کنیم؟ما اول می خواستیم شهدا را در همون جایی که شما عزیزان نماز رو به جا آوردید دفن کنیم ولی مخالفت بعضی اهالی و نفوذ اونها در ادارات و دستگاه های دولتی باعث شد ما نتونیم این کار رو بکنیم.پس مجبور شدیم این جا رو انتخاب کنیم ...

هنوز به جواب سئوالم نرسیده بودم :چرا این جا؟

کم کم داشتیم پایین می اومدیم که ناگهان کلامی منو دوستم رو در جامون میخ کوب کرد:(ادامه سخنان همون سردار)اما من این نکته رو خطاب به اون عدهای عرض می کنم که با دفن شهدا(در محل قبلی) مخالفت کرده بودند .پیرزنی دیشب خوابی دیده اند که دوست داشتم اون رو از زبون خودشون بشنوید ولی به علت عارضه قلبی نتوانستند بالا بیایند وبا تعریف خواب برای بنده از من خواستند اون رو برای شما نقل کنم (به نقل از اون خانم):دیشب امام زمان رو خواب دیدم که روی همان محل اول ایستاده اند و به من می گویند:قرار بود شهدا رو این جا دفن کنند ولی عده ای کارشکنی کردند.محل دفن شهدا آنجاست و ایشان با دست به این تپه روی کوه اشاره کردند...

انگار ناگهان جواب تمام سئوالامو یه دفعه گرفتم.مگه میشه مهدی فاطمه نیاد.مگر میشه مادرش نیاد.مادری که هر جمعه شب تمام شهدا رو میبره کربلا دیدن پسرش.مگر می شه جد بزگوارش نیاد؟کسی شهدا همگی به اون اقتدا کردند.

راستی حالا چی فکر می کنید:شهدا به ما احتیاج دارند یا ما به اونا؟ 

شهید آیینه وجه خدایی است               خریدار بلای کربلایی ست

شهیدان کربلایی های نابند                  همه قربانی طفل ربابند

شهیدان سینه را آتش کشیدند            صدای پای زهرا را شنیدند

شهیدانند و اهل عشق سرکش         همه مهمان بزم تیر و ترکش

اینم یه بیت شعر که اتفاقی همین الان بهش برخوردم:

عشق یک سینه و هفتاد و دو سر می خواهد             بچه بازیست مگر.عشق جگر می خواهد

چی؟ گمنام؟تو چی فکر می کنی؟این شهدا گمنامند یا ما ؟این شهدا آشنا ندارند یا اونایی که با آشنا هاشون مانع دفن این ها در نزدیکی خونشون شدن؟راستی ما باید پشت تابوت شهدا برای شهدا گریه کنیم یا برای خودمون؟

اینم حرف دل من:

کوچه های بی شهید شهر ما چه بی صفا شد        گوش ما جای نیایش آشنا به هر صدا شد

قلب اربابم دوباره خسته از دست ما ها شد           گوئیا سر حسینم دوباره رو نیزه ها شد

انا مجنون الحسین.یا حسین.  

به قلم  اکبر رهنمون

خورشید عالم تاب

بنگری گر یک نظر در آفتاب
بینی اندر دیده خود اضطراب

باشد اند پیش چشمت روزگار
تا زمانی تیره و تاریک و تار

چون بود پس نور خورشید ازل
نور صاف و خالی از هر غش و غل

دیده ای کان بیند آن خورشید را
کی ببیند تیر یا ناهید را

در دل هر کس تجلی میکند
دل زهر سوداش خالی میکند
ملا احمد نراقی
اگه یادتون باشه چند پست قبلی در مورد صفت شمس بودن حضرت مطالبی عرض شد .
عرض شد که در روایات بسیاری از حضرت به شمس تعبیر شده است و گفته شده که نحوه استفاده شما از ایشان مثل استفاده از خورشید پشت ابر است.
میخواهیم بپردازیم به اینمطلب که چرا از ایشان تحت عنوان خورشید پشت ابر تعبیر شده است؟ و چه شباهتهایی بین ایشان و خورشید است ؟
چند مورد را اخیرا ذکر کردیم و باقی را انشاءالله در این پست عرض میکنیم:
1. به خورشید نمیتوان به صورت مستقیم نگاه کرد ، چه رسد به اینکه بخواهیم به آن دسترسی بیابیم.
2. خورشید عین نور است و با تاریکی قابل جمع نیست (عصمت امام) اگر جایی تاریک است یعنی نور خورشید نیست(اشاره به اینکه دوری از اهل بیت عامل اصلی گناه است)
3. وجود خورشید احتیاج به دلیل ندارد
4. همه کس فارغ از دین و مذهب و آیینش از نور خورشید استفاده میکنن
5. عامل رشد است و گیاهان همیشه به سمت او رشد میکنند.
6. رنگ اصلی هر چیز را نمایش میدهد ، در شب رنگها نمود اصلی خودشان را ندارند و رنگ دیگری دارند لذا معامله کردن در شب مکروه است.
7. نور خورشید عامل پویایی است و به محض غروب آفتاب کم کم همه مردم از فعالیت دست میکشند و به خانه ها باز میگردند
8. اگر مثل آب زلال شوی تو را تبخیر میکند و به آسمان میبرد:
به ذره گر نظر لطف بوتراب کند
به آسمان رود و کار آفتاب کند
حالا برگردید و شعر اول را درست و با دقت بخوانید
التماس دعای فرج

فاطمیه 4

سلام
مطالبی را که عنوان میکنم شاید باب طبع خیلی دوستان نباشد لذا احتمالا خیلیها در مورد سند مطالب شک خواهند کرد و ...
اما بنده به عنوان کسی که بسیار در این زمینه پژوهش کرده به مطالبی که عنوان میشود اطمینان دارم لذا دوستانی که نمیتوانند مسائل را هضم کنند من با کمال میل حاضرم که حضورا در خدمتشان باشم و دلایل و سندهای خودم را ارائه کنم.
اما ضرورت این مباحث قلم به دستان مزدوری است که سعی در دروغ جلوه دادن وقایع مربوط به حضرت زهرا دارند(وقایعی که آبرویی برای آنها و اربابان قلمشان نگذاشته).که بسیار در این زمینه قلم فرسایی کردند مثل کتاب افسانه آتش زدن در .
اما تحریف این ماجرا چه سودی برای دشمن دارد ؟ عرض میکنم:

گروه نفوذی یهود به عبارت برخی ، گروه ترور به عبارت برخی ، و خلفای راشدین به عبارت برخی و هر اسمی که میخواهید رویشان بگذارید سعی در حذف شخصیت یا شخص امیرالمومنین داشت . بعد از وفات حضرت رسول امیرالمومنین اگر بیرون میآمد شخص ایشان ترور میشد مثل سعدابن عباده که ترور شد و نهایتا گفتن که اجنه او را کشته اند.
لذا امیرالمومنین مجبور به خانه نشینی شدند . اما باز فرقی نکرد چون در این صورت ایشان از یادها فراموش میشدند وبراحتی سر فرصت میتوانستند ایشان را از پای در بیاورند لذا نیروی جدید اسلام که وظیفه داشت نگذارد یاد علی در دلهای مسلمین به فراموشی برود حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا بود که الحق و الانصاف به بهترین نحو وظیفه شان را انجام دادند.
حضرت زهرا در طول این 95 روز بسیار حساب شده عمل کردند روزهای یکشنبه به احد میرفتند و با آه و ناله از دلاوریهای حضرت امیر و فرار خلفا میگفتند لذا موج عجیبی در زنهای مدینه ایجاد میشد چون زنهای مدینه شاگردان حضرت زهرا بودند.
یک روز در هفته بر سر مزار پیغمبر اکرم عزاداری میکردند.
شبها با حضرت امیرالمومنین و حسنین به درب خانه ها میرفتند و غدیر را گوشزد میکردند (البته اینکار در اوایل 95 روز انجام شد)
و لذا گروه ترور دید که برای ترور شخصیتی علی باید حضرت زهرا را ترور کنند. لذا شهادت حضرت زهرا اتفاقی نبوده که هیچ یکی از اهداف این گروه بوده است.
بماند برای پست بعد که این قصه سر دراز دارد
نمیدونم از کجا شروع کنم خیلی مفصله.

فاطمیه 3

بعد از غصب خلافت توسط ابوبکر وعمر اولین کاری که ابوبکر کرد مصادره فدک بود در صورتی که در عالم سیاست طبیعتا نباید فضا را طوری رقم میزدند که حواسها به خاندان رسول و عترت و علی بیفتد چون خلافت حضرت علی در میان مسلمانان بسیار واضح بود.لذا باید طوری کار میکردند که علی فراموش شود.
پس راز غصب فدک چه بود؟

از بچگی همیشه این سوال در ذهنم بود که چرا حضرت زهرا اینقدر پیگیر فدک بودند؟ چرا ایشان نیز مثل شوهرشان امیرمومنان راه زهد را در پیش نگرفتند؟
اما ظاهرا داستان بیخ دار تر از این حرفها بوده . چون همانطور که عرض کردم غاصبین خلافت هم اولین کاری که بعد از غصب خلافت کردند مصادره کردن فدک بوده است.
لازم است توضیحی کوتاه در باره فدک عرض کنم.
فدک سرزمین زراعی یهود بوده که در یکی از جنگهای پیامبر بدون جنگ و خونریزی به دست مسلمانان میافتد. و بنا بر آیه قرآن غنایمی که بدون جنگ به دست مسلمین بیافتد برای رسول و خاندان رسول است.
فدک 400 کارگر ثابت داشت که به امور باغ رسیدگی میکردند و در هنگام برداشت محصول 2000 کارگر به این تعداد اضافه می شد تا بتوانند محصول آنرا بچینند.
پیامبر این باغ را به زهرا بخشید و در زمان حیات پیامبر به دستور حضرت زهرا مسئول دفتر فدک منصوب از طرف پیامبر بود که حساب کتابها را با ایشان صاف میکرد.
بعد از فوت پیامبر مسئول دفتر فدک منصوب من جانب الزهرا شد و حضرت زهرا به او فرمودند از این به بعد حسابها را به خود من تحویل بده.
فکر کنم تقریبا واضح شده باشد که فدک یک پشتوانه ای بود برای حکومت پیامبر و مدینه بدون فدک پا برجا نبود . فدک درآمد دست به نقد حکومت بود که بسیار هم درامد خوبی بود.
اولی و دومی به خوبی به این داستان واقف بودند که اگر بخواهند حکومت کنند باید فدک را از زهرا بگیرند و الا فدک در دست زهرا همان کاری را می کند که ثروت خدیجه برای محمد(ص) کرد. یعنی علی میتواند به پشتوانه ثروت زهرا دوباره خلافت را از غاصبانش باز پس بگیرد.
پست بعدی: مناظره ابوبکر با حضرت صدیقه طاهره
اگر مباحث تکراری است و دوستان لزومی به مطرح کردن این مباحث نمیبینند لطفا تذکر دهید که در این ایام در مورد شخصیت و صفات حضرت زهرا بیشتر مانور دهیم.
التماس دعا

خمینی روح خدا بود

آنانکه سرمایه عمر خویش را (عمل) در بازار ریا و خودنمایی نمیریزند به کوچکترین کار خود رنگ و صبغه خدایی میدهند. 

خمینی مرد خدا بود روح خدا بود منبع عظیم انرژی که مردان بزرگی چون مطهری و بهشتی و همت و بروجردی و باکری و ... طفلان دبستان او بودند.

 او آمد تا ما باور کنیم انسان شدن مهال نیست . آمد تا باور کنیم نزدیک شدن به مرزهای عصمت افسانه و افسون نیست.

او آمد تا نشان دهد فقط مهدی بقیه الله نیست او بقیه الحسین بود .بقیه الزهرا بود و تبع بقیه الله.

و این است راز تسخیر قلوب مومنین که لا موثر فی الوجود الا الله.

 

 او تفسیر آیه قدافلح من زکها بود . 

 یک آیه و نشانه‌ای از قرآن بود که گواهی بر هدایتگر بودن قرآن بود.

 

 

 

نهایتا چند خطی از پیر خراباتیمان:

پس ای عزیز ، از مکاید شیطان بترس و در حذر باش ،و با خدای خود مکر و حیله مکن که پنچاه سال یا بیشتر شهوت رانی می کنم

،و دم مرگ با کلمه استغفار جبران گذشته را میکنم.اینها خیال خام است. اگر در حدیث دیدی یا شنیدی که حق تعالی بر این امت

تفضل فرموده و توبه آنها را تا قبل از وقت معاینه آثار مرگ یا خود آن قبول می فرماید ،صحیح است،ولی هیهات که در آن وقت توبه

 از انسان متمشی شود.مگر توبه لفظ است ! قیام به امر توبه زحمت دارد.چه بسا باشد که قبل از فکر توبه یا عملی کردن آن ،

 اجل مهلت ندهد ،و انسان را با بار معاصی سنگین و ظلمت بی پایان گناهان از این نشئه منتقل نماید.
پس ای عزیز ، هر چه زودتر دامن همت به کمر بزن و عزم را محکم و اراده را قوی کن ،و از گناهان ،تا در سن جوانی هستی یا در

حیات دنیایی میباشی، توبه کن ،و مگذار فرصت خداداد از دستت برود ،و به تسویلات شیطانی و مکاید نفس اماره اعتنا مکن.

                    التماس دعای فرج