آخرین مسافر

آخرین مسافر

آخرین مسافر

آخرین مسافر

عشق بازانِ چنین، مستحق هجرانند!

عشق بازانِ چنین، مستحق هجرانند!

نوشته اند که شخصی آرزوی تشرف خدمت امام زمان (عج) داشت.
عمری «یا ابن الحسن!» می گفت و گریه می کرد و می خواند:

              منتظران را به لب آمد نفس             ای شه خوبان تو به فریاد رس

یک مرتبه مکاشفه ای برایش رخ داد. در مکاشفه خودش را در خیمه و چادر برافراشته ای دید. و دید که از طرف خداوند یک حوراء برایش فرستادند، حلال و پاک و طیب، و گفتند:«این همسر تو در بهشت است».
پس از مدتی قالی گران بهایی آوردند و گفتند:« این قالی هم برای تو ست. آن را در خیمه بینداز ». این شخص نگاهی به قالی و نگاهی به همسرش انداخت که همان دم قاصدی آمد و گفت: فلانی، تو که یک عمر در انتظار آمدن امام زمان (عج) بودی و یا صاحب الزمان و یا ابن الحسن می گفتی، اکنون آقا تشریف آوردند و به تو اذن ملاقات داده اند و می گویند بیایید. آن شخص گفت: به آقا بگویید: چشم! چند دقیقه به من فرصت بدهید، بعد خدمتتان خواهم رسید. قاصد رفت و دوباره آمد و گفت: آقا می فرمایند الان بیایید. این فرد باز همان جواب فبلی را داد.قاصد رفت و برای بار سوم بازگشت و گفت: آقا می فرمایند من منتظر تو هستم. این بار به قاصد گفت: به آقا بگو: بد زمانی آمده ای! بالاخره هر چیزی وقتی دارد! الان که وقت آمدن و ملاقات نیست!.

برگرفته از کتاب استاد حسین گنجی

نظرات 2 + ارسال نظر
مجتبی یکشنبه 21 بهمن 1386 ساعت 10:37 ب.ظ

خواهش می کنم!

منتظر دوشنبه 22 بهمن 1386 ساعت 12:26 ق.ظ http://darpanaheto.blogsky.com

الله
سلام


اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

به امید امدنش
در پنا حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد