آخرین مسافر

آخرین مسافر

آخرین مسافر

آخرین مسافر

کربلا غوغاست

به نام خدا
این روزها حسین آرامش محض است ، مثل هر روز ها . هر چه به عاشورا نزدیک تر میشویم آرامتر میشود . او آرامتر میشود و جهانی را پر از اضطراب و تلاطم میکند.
او چهره اش گلگون میشود و جهانی رنگ از رخساره شان می پرد.
چرا آرام نباشد کسی که به دعوت خدایش لبیک گفته و در حال بازگشت به سوی اوست ، باز گشت به جنت رضای و قرب حق تعالی . کسی که در شانش گفته شد:
یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه
کربلا آبستن حادثه ای بس عظیم است . حادثه ای که تا قیامت خلق را عزادار کرده . و من و تو چه میدانیم که از مکه تا کربلا تمام اشیاء و گیاهان و سرزمینها التماس میکنند که یا اباعبدالله بگذر و از ما مگذر.
و حسین همچنان آرام و مطمئن به راهش ادامه میدهد و با هرقدمش ولوله و آشوبی در دل عاشقانش به پا میکند.
این روزها شراب ها یزید را طور دیگری مست میکنند . شراب ها همزمان با عقل ، آزادگی و شرف و انسانیت لشگریان را هم میبرد.
این روزها محبت دنیا بیشتر شده است. دینداری سخت تر شده است ، کانون خانواده کوفیان گرمتر شده است . این روزها کودکان کوفی طور دیگری با دل پدرانشان بازی میکنند.
همزمان
این روزها ...
این روزها زینب هر روز هراسان تر و پریشان تر میشود . حق هم دارد ، باید برای حادثه ای عظیم خود را آماده کند . حادثه ای که اگر تصرف ولایی اباعبدالله نبود قلب زینب را هم مثل قلب آن چند کودک آب میکرد.
قاسم نمیداند چه سری است ، گویی کسی جرعه جرعه محبت عمو را در دلش میریزد.
عبدالله جور دیگری به عمو حسین عشق میورزد و جای خالی پدر را بیشتر حس میکند.
بازار گرمی علی اکبر دلربا تر شده است.
گریه های اصغر بیشتر شده است.
عباس که عمری خادم برادر بوده ، بسیار یاد سفارش های امیرالمومنین میکند که نکند حسین فاطمه را تنها بگذاری.