آخرین مسافر

آخرین مسافر

آخرین مسافر

آخرین مسافر

روز هفتم محرم


در این روز عبیدالله بن زیاد نامه ای به نزد عمر بن سعد فرستاد و به او دستور داد تا با سپاهیان خود بین امام حسین و اصحابش و آب فرات فاصله ایجاد کرده و اجازه نوشیدن حتی قطره ای آب را به امام ندهد، همانگونه که از دادن آب به عثمان بن عفان خودداری شد!!(1)
عمر بن سعد نیز فوراً عمرو بن حجاج را با پانصد سوار در کنار شریعه فرات مستقر کرد و مانع دسترسی امام حسین و یارانش به آب شدند، و این رفتار غیر انسانی سه روز قبل از شهادت امام حسین علیه السلام صورت گرفت. در این هنگام مردی به نام عبدالله بن حصین ازدی که از قبیله بجیله بود فریاد برداشت که: ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید! به خدا سو گند که قطره ای از آن را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی!
امام حسین علیه السلام فرمود: خدایا! او را از تشنگی بکش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار مده!
حمید بن مسلم می گوید: بخدا سوگند که پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالی که بیمار بود، قسم به آن خدایی که جز او پرودگاری نیست، دیدم که عبدالله بن حصین آنقدر آب می آشامید تا شکمش بالا می آمد، و آن را بالا می آورد! و باز فریاد می زد: العطش! باز آب می خورد تا شکمش آماس می کرد ولی سیراب نمی شد! و چنین بود تا جان داد.(2)
   

1- انساب الاشراف 44/386.
2- ارشاد شیخ مفید 2/86.
منبع:کتاب قصه کربلا – به ضمیمه قصه انتقام، على نظرى‏منفرد

روز ششم محرم


عبیدالله در این روز نامه‏اى به عمر بن سعد نوشت که: من از نظر کثرت لشکر اعم از سواره و پیاده و تجهیزات، چیزى را از تو فروگذار نکردم، توجه داشته باش که هر روز و هر شب گزارش کار تو را براى من مى‏فرستند!(1)



وضعیت لشکر دشمن

چون مردم مى‏دانستند که جنگ با امام حسین علیه‏السلام در حکم جنگ با خدا و پیامبر اوست، تعدادى در اثناى راه از لشکر دشمن جدا شده و فرار کردند.

نوشته‏اند که: فرمانده‏اى که از کوفه با هزار رزمنده حرکت کرده بود، چون به کربلا مى‏رسید فقط سیصد یا چهار صد نفر و یا کمتر از این تعداد همراه او بودند، بقیه به علت اعتقادى که به این جنگ نداشتند، اقدام به فرار کرده بودند(2).

بنی اسد و نصرت امام علیه السلام

در این روز حبیب بن مظاهر به آن حضرت عرض کرد: یابن رسول الله! در این نزدیکی طائفه ای از بنی اسد سکونت دارند که اگر اجازه دهی من نزد آنها روم و ایشان را بسوی تو دعوت کنم، شاید خداوند شر این گروه را از تو با حضور بنی اسد در کربلا، دفع کند!

امام اجازه داد، و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برای شما به همراه آورده ام، شما را به یاری پسر پیامبر خدا دعوت می کنم،...چون شما قوم و عشیره من هستید شما را به این راه خیر راهنمایی می کنم،...

در این هنگام مردی از بنی اسد که او را عبدالله بن بشیر می نامیدند، به پاخاست و گفت: من اولین کسی هستم که این دعوت را اجابت می کنم؛ و رجزی حماسی برخواند.(3)
آنگاه مردان قبیله که تعدادشان به نود نفر می رسید بپا خاستند و برای یاری امام حرکت کردند. در آن هنگام مردی نزد عمر بن سعد رفته و او را از جریان کار آگاه کرد و او مردی را به نام ارزق با چهارصد سوار بسوی آن گروه روانه ساخت، و در دل شب سواران ابن سعد در کنار فرات راه را بر آنها گرفتند در حالی که با امام فاصله چندانی نداشتند.

طایفه بنی اسد با سواران ابن سعد در آویختند، حبیب بن مظاهر بر ارزق بانگ زد که: وای بر تو! بگذار دیگری غیر از تو این مظلمه را بر گردن گیرد.

هنگامی که طایفه بنی اسد دانستند که تاب مقاومت با آن گروه را ندارند، در سیاهی شب پراکنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود کوچ کردند که مبادا عمر بن سعد شبانه بر آنها بتازد.

حبیب بن مظاهر به خدمت امام آمد و جریان را گفت، امام حسین علیه السلام فرمود: لا حول و لا قوه الا بالله(4).

--------------------------------------------------------------------------------


1- بحار الانوار 44/387.

2- حیاة الامام الحسین 3/118.
3-بتحقیق که این گروه آگاهند در هنگامی که آماده پیکار شوند و هنگامی که سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند که من رزمنده ای شجاع و دلاورم گویا همانند شیر بیشه می باشم.
4-بحارالانوار 44/386.
منبع:کتاب قصه کربلا – به ضمیمه قصه انتقام، على نظرى‏منفرد

روز پنجم محرم

در این روز که مطابق با روز یکشنبه بوده است، عبیدالله بن زیاد مرادى را به دنبال شبث بن ربعى(1) فرستاد که در دارالاماره حضور یابد، شبث بن ربعى خود را به بیمارى زده بود و مى‏خواست که ابن زیاد او را از رفتن به کربلا معاف دارد، ولى عبیدالله بن زیاد براى او پیغام فرستاد که: مبادا از کسانى باشى که خداوند در قرآن فرموده است: «چون به مؤمنین رسند گویند: از ایمان آورندگانیم، و هنگامى که به نزد یاران خود - که همان شیاطینند - روند، اظهار دارند: ما با شماییم و مؤمنین را به سخره مى‏گیریم»(2)، و به او خاطر نشان ساخت که اگر بر فرمان ما گردن مى‏نهى و در اطاعت مائى، در نزد ما باید حاضر شوى.

شبث بن ربعى، شبانگاه نزد عبیدالله آمد تا رنگ گونه او را نتوان به خوبى تشخیص داد! ابن زیاد به او مرحبا گفته و در نزد خود نشاند و گفت: باید به کربلا روى، پس شبث قبول کرد و عبیدالله او را به همراه هزار سوار به سوى کربلا گسیل داشت.(3)

سپس عبیدالله بن زیاد به شخصى به نام زحر بن قیس با پانصد سوار مأموریت داد که بر جسر صراه(4) ایستاده و از حرکت کسانى که به عزم یارى امام حسین از کوفه خارج مى‏شوند، جلوگیرى کند، فردى به نام عامر بن ابى سلامه که عازم بود براى پیوستن به امام حسین علیه‏السلام از برابر زحربن قیس و سپاهیانش گذشت، زحر بن قیس به او گفت: من از تصمیم تو آگاهم که مى‏خواهى حسین را یارى کنى، باز گرد! ولى عامر بن ابى سلامه بر زحرى بن قیس و سپاهش حمله ور شد و از میان سپاهیان گذشت و کسى جرأت نکرد تا او را دنبال کند. عامر خود را به کربلا رساند و به امام حسین علیه‏السلام ملحق شد تا به درجه رفیع شهادت نائل آمد، او از اصحاب امیرالمؤمنین على بن ابى طالب علیه‏السلام بود که در چندین جنگ در رکاب آن حضرت شمشیر زده است.(45)

تعداد لشکر عمر بن سعد

در تعداد کل لشکریانى که به همراه عمربن سعد در کربلا حضور پیدا کردند تا با امام حسین علیه‏السلام بجنگند، اختلاف است، ولى نکته‏اى که نباید فراموش کرد این است که تعداد نظامیان جیره خوارى که از حکومت وقت، حقوق و لباس و سلاح و لوازم جنگى دریافت مى‏کردند سى هزار نفر بوده است.(6) و (7)


1- شبث بن ربعى (به فتح شین و بأ و کسر رأ) گویا پیامبر را درک کرده و مؤذن سجاح (که ادعاى نبوت کرد) بود، سپس به اسلام باز گشت و در صفین از حضرت على علیه‏السلام جدا شد و به خوارج پیوست و بعد از آن توبه کرد، و بالاخره از قتله امام حسین علیه‏السلام گردید. مدائنى گفته: او متولى سپاهیان شام در کوفه بود. و عجلى گفته: شبث بن ربعى از جمله کسانى که بر قتل على علیه‏السلام کمک کرده است و او از جمله کسانى است که براى امام حسین علیه‏السلام نامه نوشته و او را به کوفه دعوت نموده است. (وسیلة الدارین 89).

2- و اذا لقواالذین آمنوا قالوا آمنا و اذا خلوا الى شیاطینهم قالوا انا معکم انما نحن مستهزئون) (سوره بقره: 14).
3- عوالم العلوم 17/237.

4- نام پلى است که مردم کوفه براى رفتن به کربلا از آن عبور مى‏کردند.

5- مقتل الحسین مقرم 199.

6- الامام الحسین و اصحابه 230 / مقتل الحسین مقرم 201.

7- مفضل بن عمر از امام صادق علیه‏السلام نقل کرده است که فرمود: حسین بن على علیه‏السلام بر برادرش امام حسن علیه‏السلام وارد شد و چون بر او نظر نمود گریست، امام حسن علیه‏السلام از علت گریه سؤال کرد، امام حسین علیه السلام فرمود: براى مصائبى که بر تو وارد مى‏شود گریه مى‏کنم. امام حسن علیه‏السلام فرمود: مرا به وسیله سم شهید خواهند کرد ولى روزى همانند روز تو نیست اى ابا عبدالله، سى هزار مرد که ادعا دارند از امت پیامبرند و خود را به اسلام منسوب مى‏کنند بر کشتن و ریختن خون تو اجتماع کنند، حرمت تو را هتک و زنان و فرزندان تو را اسیر و اموالت را غارت کنند، در آن هنگام خداوند لعنت خود را بر بنى امیه نازل کند و آسمان خون ببارد و هر چیز حتى و حوش و ماهیها بر تو بگریند. (الملهوف 11).

منبع:کتاب قصه کربلا – به ضمیمه قصه انتقام، على نظرى‏منفرد

 

روز چهارم

 

در این روز(1) عبیدالله بن زیاد مردم را در مسجد کوفه گرد آورد و خود به منبر رفت و گفت: اى مردم! شما آل ابى سفیان را آزمودید و آنها را چنان که مى‏خواستید، یافتید! و یزید را مى‏شناسید که داراى سیره و طریقه‏اى نیکو است! و به زیر دستان احسان مى‏کند! و عطایاى او بجاست! و پدرش نیز چنین بود! و اینک یزید دستور داده است که بهره شما را از عطایا بیشتر کنم و پولى را نزد من فرستاده است که در میان شما قسمت نموده و شما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم! این سخن را به گوش جان بشنوید و اطاعت کنید.

سپس از منبر به زیر آمد و براى مردم شام(2) نیز عطایائى مقرر کرد و دستور داد تا در تمام شهر ندا کنند که مردم براى حرکت آماده باشند، و خود و همراهانش به سوى نخیله حرکت کرد و حصین بن نمیر و حجار بن ابجر و شبث بن ربعى و شمر بن ذى الجوشن را به کربلا گسیل داشت تا عمربن سعد را در جنگ با حسین کمک نمایند.(3)

پس از اعزام عمربن سعد به کربلا، شمربن ذى الجوشن اولین فردى بود که با چهار هزار نفر سپاهى آزموده براى جنگ با امام حسین علیه‏السلام اعلام آمادگى کرد و بعد یزیدبن رکاب کلبى با دو هزار نفر و حصین بن نمیر با چهار هزار نفر که جمعا بیست هزار نفر مى‏شدند.(4)


1- مرحوم خیابانى در «وقایع الایام» جریان منبر رفتن عبیدالله بن زیاد را در کوفه و تحریض مردم به مشارکت در جنگ با امام حسین علیه‏السلام را از وقایع روز چهارم محرم ذکر کرده است.
2- از این نقل چنین استفاده مى‏شود که در جنگ با امام علیه‏السلام مردم شام هم شرکت داشتند.
3- الاخبار الطوال 254.
4- بحار الانوار 44/386.

منبع:کتاب قصه کربلا – به ضمیمه قصه انتقام، على نظرى‏منفرد

روز سوم

 

اعزام لشکر به سوى کربلا

عمر بن سعد یک روز بعد از ورود امام به کربلا یعنى روز سوم محرم با چهار هزار سپاهى از اهل کوفه وارد کربلا شد.(1)
برخى نوشته‏اند که: بنو زهره (قبیله عمر بن سعد) نزد او آمده و گفتند: تو را به خدا سوگند مى‏دهیم از این کار درگذر و تو داوطلب جنگ با حسین مشو، زیرا این باعث دشمنى میان ما و بنى‌هاشم مى‏گردد.
عمر بن سعد نزد عبیدالله رفت و استغفا کرد، ولى عبیدالله استعفاى او را نپذیرفت، و او تسلیم شد.(2)

خریدارى اراضى کربلا

از وقایعى که در روز سوم ذکر شده، این است که امام علیه‏السلام قسمتى از زمین کربلا را که قبرش در آن واقع، شده است، از اهل نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریدارى کرد و با آنها شرط کرد که مردم را براى زیارت قبرش راهنمایى نموده و زوار او را تا سه روز میهمانى نمایند.(3)

 


1- ارشاد شیخ مفید 2/84.
2- طبقات ابن سعد، ترجمه امام حسین 69.
3- مجمع البحرین 5/461. لغة کربل.

منبع: کتاب قصه کربلا – به ضمیمه قصه انتقام، على نظرى‏منفرد