آخرین مسافر

آخرین مسافر

آخرین مسافر

آخرین مسافر

به قلم حسین افشاری

سلام

۱.   دوستی از علم امام پرسید ، گفتم از نهان و آشکار ما خبر دارد هر گناهی که میکنیم هر ثواب وهر صوابی که میکنیم هر دستگیری و هر خیر و هر شری را خبر دارد از قتل و غارتهای فلسطین و عراق امریکا و ظلمهایی که به کودکان و زنان و مردان پیر و جوان میشه تا گناهان کوچک و درشت امثال من که شاید این دلشو بیشتر به درد بیاره و به کنایه بگه  که این هم از شیعه ما.

اصلا ما در وجود ایشان گناه میکنیم و این معنای انفاسکم فی النفوس است. به هر حال شاید این هم یک حکمت از استغفارهای زیاد حضرات اهل بیت باشد.

گفت : بعید میدانم اینگونه باشه که میگی چون اگر این طور باشه ایشان دق میکنه و یک شبه قالب تهی میکنه مگه میشه کسی این همه جرم و جنایات رو تو سرتاسر این مملکت ببینه و طاقت بیاره و ...

یاد ابی عبدالله افتادم  که شیخ شوشتری فرمود اگر اضطرار حضرت را بین همه مردم جهان تقسیم کنند همه دق میکنند.

اون جدی سوال میکرد و من مثل همیشه شرمنده بودم و اشک تو چشام حدقه زده بود که روی جواب دادن نداشتم.

دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا         

با کدامین سر کند مشکل دو تا دارد حسین

۲. دوستی میگفت کار ندارم از بیکاری زده به سرم ! با خودم گفتم هممون همین طوریم و صبح تا شب داریم وقت تلف میکنیم ،‌از همه چیز و  همه کس حرف میزنیم و میشنویم اما صدایی را که باید ،‌ نمیشنویم

 اون وقت امام زمان این همه کار داره . اصلا شاید یکی از مهمترین کاراش آدم کردن من باشه!یادمون نره هر کدوم از ما یک گره کار امام زمانیم

شاید اگه همه دست به دست هم بدن و هر کی یه کاری رو شروع کنه کارای حضرت زودتر انجام بشه در فرجش تعجیلی صورت بگیرد.

۳. الامام والد الشفیق

و الاخ الشقیق

والام ...

التماس دعا

به قلم حسین افشاری

بحثی دقیق و بسیار راه گشا در معنای صراط

سلام
   همانطور که عرض کردم یک راه شناخت به هر چیزی شناخت نسبت به صفات آن چیز است. و به نظر من در شناخت حضرت بقیه الله شناخت از طریق صفات ایشان بهترین راه شناخت ایشان است.
   یکی از صفات حضرت "صراط"  است . و در زیارت جامعه کبیره نیز داریم : و صراطه و نوره و برهانه ...
صراط از سراط به معنای بلعیدن گرفته شده است. صراط به معنای بزرگراه و راه عریض و طویل نیز معنی میدهد. بدین معنا که این صراط و راه به قدری بزرگ است که راهرو و سالک صراط را در خود میبلعد.
   لذا به خاطر پهنا و وسعت بزرگراه و صراط تقریبا محال است که راهرو از این بزرگراه منحرف شود. یعنی اگر کسی این بزرگراه را پیدا کند به سختی از آن منحرف میشود.
   صراط مستقیم ورود به حوزه امنیت الهی است . و این همان معنای صراطی است که بارها در روز پایبندی به آن را از خدا میخواهیم .اهدنا الصراط المستقیم.
اهل بیت صراط مستقیم الهی اند. صراطی که اگر کسی در آن وارد شد راهش را یافته است و دیگر از آن منحرف نمیشود.
در روایات زیادی به این مطلب اشاره شده است:
علی هو الصراط المستقیم
در قرآن خداوند میفرماید که من هم بر صراط مستقیمم و در جای دیگر به پیامبر میفرماید انک علی صراط مستقیم یعنی تو در صراط مستقیم هستی.
   پس اهل بیت هم در صراط مستقیم الهی اند و هم خود صراط مستقیمند. و این بحثی است تحت عنوان اتحاد سالک و صراط که شاید در پست بعدی به آن اشاره کردم که چطور یکی هم در راه است و هم راه است؟
   به هر حال مطلبی که مهم است این است که اگر کسی در صراط مستقیم یا راه اهل بیت یا خود اهل بیت باشد گناه نمیکند و چون ما گناه میکنیم پس در صراط مستقیم نیستیم. به نظر واضح میآید که صرف شیعه بودن کافی نیست.
این که چگونه میتوان به این صراط وارد شد سوال مهمی است که شاید هر کس پاسخ این سوال را بداند به سعادت ابدی رسیده است.

به قلم اکبر رهنمون

شهید آیینه وجه خدایی است...

به بهانه تشییع پیکر مطهر شهدای گمنام...

چی ؟گمنام؟!!...بعدا میگم...

دوشنبه صبح حدود ساعت ۸ صبح از میدان توحید به همراه یکی از دوستانم راهی محل تشییع پیکر شهدا شدیم.محل به خاکسپاری منطقه ولنجک و شروع مراسم از دانشگاه شهید بهشتی بود .با اتوبوس خودمونو به نزدیکی های دانشگاه رسوندیم.آدرس اونجا رو درست حسابی نمی دونستیم.تو کوچه پس کوچه های ولنجک راه افتادیم.چه کوچه هایی . جوب آبش از بس تمیز بود که می تونستی توش ماهی پرورش بدی.با کلی پرس و جو خودمونو به جایی رسوندیم که یا باید دوباره کلی پیاده روی می کردیم یا تاکسی می گرفتیم.روز تعطیل و ولنجک و تاکسی؟! با نا امیدی به خیابون خیره شده بودیم(چه خیابونی .چه ماشینایی) که یه دفعه یه موتوری از جلومون رد شد .البته فکر کنم اصلا ما رو ندید.از پیرن مشکیش فهمیدم که هم مقصد ماست . به آرامی زیر لب گفتم ای موتوری وایستا ... دوباره به خیابون خیره شدیم.بعد از چند دقیقه یه دفعه دیدم همون موتوری داره بهم میگه بپر بالا. خیلی تعجب کرده بودم چون مطمئن بودم اون صدای منو نشنیده ولی ... اما این اصلا تعجب نداشت.آخه ما دعوت شده بودیم اما میزبان کی بود؟

وقتی به دانشگاه رسیدیم کاروان اونجا رو ترک کرده بود .با موتور دنبال اونا رفتیم تا به کاروان رسیدیم...

در بین جمعیت به راه افتادم.افکار زیادی تو سرم بود:وظیفه ما نسبت به شهدا چیه؟اونا چه حقی به گردن ما دارن؟راستی من برا چی اینجام؟مگه من نیازی به شهداو این جور کارا دارم؟مگه شهدا مراسم تشییع لازم دارن؟...

همین طور غرق افکارم بودم که صدای جمعیت توجهم را جلب کرد:«برای دفن شهدا ...مهدی بیا.مهدی بیا»از این جا به بعد فکرم رو روی این موضوع متمرکز کردم:یعنی امام زمان میاد؟!!یعنی مادرش میاد؟

به راه خودم در بین جمعیت ادامه دادم.تا اینکه یه دفعه در مقابل خودم کوهی را دیدم که حدودا تا ارتفاع ۴۰۰-۳۰۰ متری آدم وایستاده بود .بطوری که تجمع افراد و پرچم ها حول یک نقطه تو اون بالا زیاد بود.فهیدم که اونجا محل دفن شهداست.ولی چرا اونجا؟

دوباره به راه خودم تو همون خیابون و در بین جمعیت ادامه دادم .رسیدیم به یه دو راهی که یکی به سمت بالای کوه می رفت و یکی ادامه خیابون بود . در کمال تعجب کاروان همون خیابون ادامه رو داد تا رسید به یه محوطه خاکی که مشخص بود قبلا برای کاری صاف شده بود .از شواهد و صحبت های اطرافیان فهیمیدم که اینجا محلی است که برای دفن شهدا در نظر گرفته شده بود که با مخالفت عده ای از اهالی محل جدیدی برای این کار در نظر گرفته بودند. مردمی که از پنجره های آپارتمان هایشان مشغول تماشای کاروان بودند.

جمعیت آماده اقامه نماز بر پیکر شهدا شدند.بعد از نماز فهمیدم که مثل اینکه جمعیت یه بار تو خود دانشگاه بر پیکر شهدا نماز خوندن.یه سئوال دیگه به سئوالام اضافه شد:چرا دوباره تو اونجا بر شهدا نماز خوندن؟!

کاروان به سمت دوراهی به راه افتاد تا بالای کوه بره.باز صدای جمعیت بلند شد:«برای دفن شهدا ... مهدی بیا.مهدی»

رسیدیم بالا.بعد مراسم مختلف وقتی احساس کردیم مراسم رو به اتمام است به همراه دوستم به سمت پایین به راه افتادیم.

تریبون در اختیار یه سردار سپاهی بود:من نمی خواستم مزاحم عزیزان بشم....فقط باید به یه نکته اشاره کنم و اون اینکه ما چرا شهدا را در این جا دفن می کنیم؟ما اول می خواستیم شهدا را در همون جایی که شما عزیزان نماز رو به جا آوردید دفن کنیم ولی مخالفت بعضی اهالی و نفوذ اونها در ادارات و دستگاه های دولتی باعث شد ما نتونیم این کار رو بکنیم.پس مجبور شدیم این جا رو انتخاب کنیم ...

هنوز به جواب سئوالم نرسیده بودم :چرا این جا؟

کم کم داشتیم پایین می اومدیم که ناگهان کلامی منو دوستم رو در جامون میخ کوب کرد:(ادامه سخنان همون سردار)اما من این نکته رو خطاب به اون عدهای عرض می کنم که با دفن شهدا(در محل قبلی) مخالفت کرده بودند .پیرزنی دیشب خوابی دیده اند که دوست داشتم اون رو از زبون خودشون بشنوید ولی به علت عارضه قلبی نتوانستند بالا بیایند وبا تعریف خواب برای بنده از من خواستند اون رو برای شما نقل کنم (به نقل از اون خانم):دیشب امام زمان رو خواب دیدم که روی همان محل اول ایستاده اند و به من می گویند:قرار بود شهدا رو این جا دفن کنند ولی عده ای کارشکنی کردند.محل دفن شهدا آنجاست و ایشان با دست به این تپه روی کوه اشاره کردند...

انگار ناگهان جواب تمام سئوالامو یه دفعه گرفتم.مگه میشه مهدی فاطمه نیاد.مگر میشه مادرش نیاد.مادری که هر جمعه شب تمام شهدا رو میبره کربلا دیدن پسرش.مگر می شه جد بزگوارش نیاد؟کسی شهدا همگی به اون اقتدا کردند.

راستی حالا چی فکر می کنید:شهدا به ما احتیاج دارند یا ما به اونا؟ 

شهید آیینه وجه خدایی است               خریدار بلای کربلایی ست

شهیدان کربلایی های نابند                  همه قربانی طفل ربابند

شهیدان سینه را آتش کشیدند            صدای پای زهرا را شنیدند

شهیدانند و اهل عشق سرکش         همه مهمان بزم تیر و ترکش

اینم یه بیت شعر که اتفاقی همین الان بهش برخوردم:

عشق یک سینه و هفتاد و دو سر می خواهد             بچه بازیست مگر.عشق جگر می خواهد

چی؟ گمنام؟تو چی فکر می کنی؟این شهدا گمنامند یا ما ؟این شهدا آشنا ندارند یا اونایی که با آشنا هاشون مانع دفن این ها در نزدیکی خونشون شدن؟راستی ما باید پشت تابوت شهدا برای شهدا گریه کنیم یا برای خودمون؟

اینم حرف دل من:

کوچه های بی شهید شهر ما چه بی صفا شد        گوش ما جای نیایش آشنا به هر صدا شد

قلب اربابم دوباره خسته از دست ما ها شد           گوئیا سر حسینم دوباره رو نیزه ها شد

انا مجنون الحسین.یا حسین.  

به قلم  اکبر رهنمون

خورشید عالم تاب

بنگری گر یک نظر در آفتاب
بینی اندر دیده خود اضطراب

باشد اند پیش چشمت روزگار
تا زمانی تیره و تاریک و تار

چون بود پس نور خورشید ازل
نور صاف و خالی از هر غش و غل

دیده ای کان بیند آن خورشید را
کی ببیند تیر یا ناهید را

در دل هر کس تجلی میکند
دل زهر سوداش خالی میکند
ملا احمد نراقی
اگه یادتون باشه چند پست قبلی در مورد صفت شمس بودن حضرت مطالبی عرض شد .
عرض شد که در روایات بسیاری از حضرت به شمس تعبیر شده است و گفته شده که نحوه استفاده شما از ایشان مثل استفاده از خورشید پشت ابر است.
میخواهیم بپردازیم به اینمطلب که چرا از ایشان تحت عنوان خورشید پشت ابر تعبیر شده است؟ و چه شباهتهایی بین ایشان و خورشید است ؟
چند مورد را اخیرا ذکر کردیم و باقی را انشاءالله در این پست عرض میکنیم:
1. به خورشید نمیتوان به صورت مستقیم نگاه کرد ، چه رسد به اینکه بخواهیم به آن دسترسی بیابیم.
2. خورشید عین نور است و با تاریکی قابل جمع نیست (عصمت امام) اگر جایی تاریک است یعنی نور خورشید نیست(اشاره به اینکه دوری از اهل بیت عامل اصلی گناه است)
3. وجود خورشید احتیاج به دلیل ندارد
4. همه کس فارغ از دین و مذهب و آیینش از نور خورشید استفاده میکنن
5. عامل رشد است و گیاهان همیشه به سمت او رشد میکنند.
6. رنگ اصلی هر چیز را نمایش میدهد ، در شب رنگها نمود اصلی خودشان را ندارند و رنگ دیگری دارند لذا معامله کردن در شب مکروه است.
7. نور خورشید عامل پویایی است و به محض غروب آفتاب کم کم همه مردم از فعالیت دست میکشند و به خانه ها باز میگردند
8. اگر مثل آب زلال شوی تو را تبخیر میکند و به آسمان میبرد:
به ذره گر نظر لطف بوتراب کند
به آسمان رود و کار آفتاب کند
حالا برگردید و شعر اول را درست و با دقت بخوانید
التماس دعای فرج

فاطمیه 4

سلام
مطالبی را که عنوان میکنم شاید باب طبع خیلی دوستان نباشد لذا احتمالا خیلیها در مورد سند مطالب شک خواهند کرد و ...
اما بنده به عنوان کسی که بسیار در این زمینه پژوهش کرده به مطالبی که عنوان میشود اطمینان دارم لذا دوستانی که نمیتوانند مسائل را هضم کنند من با کمال میل حاضرم که حضورا در خدمتشان باشم و دلایل و سندهای خودم را ارائه کنم.
اما ضرورت این مباحث قلم به دستان مزدوری است که سعی در دروغ جلوه دادن وقایع مربوط به حضرت زهرا دارند(وقایعی که آبرویی برای آنها و اربابان قلمشان نگذاشته).که بسیار در این زمینه قلم فرسایی کردند مثل کتاب افسانه آتش زدن در .
اما تحریف این ماجرا چه سودی برای دشمن دارد ؟ عرض میکنم:

گروه نفوذی یهود به عبارت برخی ، گروه ترور به عبارت برخی ، و خلفای راشدین به عبارت برخی و هر اسمی که میخواهید رویشان بگذارید سعی در حذف شخصیت یا شخص امیرالمومنین داشت . بعد از وفات حضرت رسول امیرالمومنین اگر بیرون میآمد شخص ایشان ترور میشد مثل سعدابن عباده که ترور شد و نهایتا گفتن که اجنه او را کشته اند.
لذا امیرالمومنین مجبور به خانه نشینی شدند . اما باز فرقی نکرد چون در این صورت ایشان از یادها فراموش میشدند وبراحتی سر فرصت میتوانستند ایشان را از پای در بیاورند لذا نیروی جدید اسلام که وظیفه داشت نگذارد یاد علی در دلهای مسلمین به فراموشی برود حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا بود که الحق و الانصاف به بهترین نحو وظیفه شان را انجام دادند.
حضرت زهرا در طول این 95 روز بسیار حساب شده عمل کردند روزهای یکشنبه به احد میرفتند و با آه و ناله از دلاوریهای حضرت امیر و فرار خلفا میگفتند لذا موج عجیبی در زنهای مدینه ایجاد میشد چون زنهای مدینه شاگردان حضرت زهرا بودند.
یک روز در هفته بر سر مزار پیغمبر اکرم عزاداری میکردند.
شبها با حضرت امیرالمومنین و حسنین به درب خانه ها میرفتند و غدیر را گوشزد میکردند (البته اینکار در اوایل 95 روز انجام شد)
و لذا گروه ترور دید که برای ترور شخصیتی علی باید حضرت زهرا را ترور کنند. لذا شهادت حضرت زهرا اتفاقی نبوده که هیچ یکی از اهداف این گروه بوده است.
بماند برای پست بعد که این قصه سر دراز دارد
نمیدونم از کجا شروع کنم خیلی مفصله.