ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
در آغاز هر کاری میگوئیم:
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام
چرا فرمود به اسم خدا و نفرمود به خدا ؟
قال الصادق علیه السلام:
نحن والله الاسماءالحسنی
به خدا ما اسماء زیبای خداییم
یعنی... یا علی
التماس دعا
حرف دل/درد دل
خیلی دلم گرفته.مثل اینکه هر کاری خودمون برا خودمون بکنیم بی فایده ست.باید از خودش بخواهیم ما(من) رو آدم کنه.....
دوباره وقت دعا شدموقع شرم و حیا شد
صدای الهی العفو ورد لبهای گدا شد
همه با ادب نشستند وقت دیدار خدا شد
همه نامه ها سفیده امضائ آل عبا شد
یه دونه روی سیاه و یه دونه نامه جدا شد
من همون روی سیاهم حسابم غیر خوبا شد
رفیقا چو پر کشیدن دل من خوش به بابا شد
دس به این دلم نزارید کشتی ام بی ناخدا شد
یاد ایوون جماران عقده ای به این دلا شد
رهبرم علی مظلوم عاقبت صاحب عزا شد
صدای جبهه بلنده میگه چفیه بی وفا شد
رمز سربند یا زهرا مثل اینکه برملا شد
دیگه حالت دو کوهه شبیه کرب و بلا شد
وقت گفتن از شلمچه جواب ما ناسزا شد
جای هر خون شهیدی مجلس گناه به پا شد
گوئیا سر حسینم دوباره رو نیزه ها شد
سد دز نامه به هور داد ارزش ما بی بها
قصر شیرین به هویزه می گه کعبه بی منا شد
ز سحرگهم همیشه شفع و وتر صبح قضا شد
دیگه از عسل شیرین تر مردن این بینوا شد
کوچه های بی شهید شهر ما چه بی صفا شد
گوش ما جای نیایش آشنا به هر صدا شد
قلب اربابم دوباره خسته از دست ما ها شد
گل یاس آل یاسین زیر دست و پا فدا شد
از این آرزو قشنگتر !
انتهای آرزویم مردنم به پای آقاست لب من به ذکر ناز سیدم یوسف زهراست
یابن زهرا گل حیدر یابن زهرا گل حیدر
یا علی-ان شاالله با علی
آفتاب پنهان
طلوع می کند آن آفتاب پنهانی
ز سمت مشرق جغرافیای پنهانی
دوباره پلک دلم می پرد نشانة چیست
شنیده ام که می آید کسی به میهمانی
کسی که سبز تر است از هزار بار بهار
کسی؟،شگفت کسی ،آن چنان که می دانی
کسی که نقطة آغاز هر چه پرواز است
تویی که در سفر عشق،خط پایانی
تویی بهانة آن ابرها که می گریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی
تو از حوالی اقلیم هر کجا آباد
بیا که می رود این شهر رو به ویرانی
کنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق
بیا که یاد تو آرامشی است توفانی
قیصر امین پور
سلام
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود
و شروه بثمن بخس دراهم معدوده و کانو فیه من الزاهدین
و یوسف را به قیمت ناچیزی فروختند و در این معامله از زاهدین بودند.
همانها که در معاملات روز مره زندگی باید یک سوره نازل میشد تا بفهمند که کم فروشی نکنند و پیمانه را وفا کنند در بازارهای دنیا روزی نیست که چند دعوا سر نحوه انجام بیع رخ ندهد ، نمیدانم چه میشود که در این معاملات زاهد میشوند و یوسف را به قیمت های ناچیز خرید و فروش میکنند.
نمیدانم به چه دلیلی ؟ به هیچ حاضر میشویم یوسفمان را بفروشیم .
خوب در این معامله چیزی هم کاسب میشویم؟
چیزی که نمیشه بهش گفت ، بالاخره ماهم انسانیم و خواسته هایی داریم ، ما هم دل داریم ، تا کی قرار است منتظر بمانیم و نقد امروز را به نسیه فردا ترجیح دهیم؟
من که امروزم بهشت نقد حاصل میشود
وعده فردای زاهد را چرا باور کنم؟
(البته حضرت حافظ منظورش از این بیت این نبوده که من استفاده کردم)
شاید کسی بگوید وقتی به این کار میشود گفت معامله که ما یوسفی داشته باشیم و بخواهیم آن را بفروشیم ، ما بد بخت بیچاره ها که از اول چیزی در بساطمان نداشتیم .
عرض میکنم که دوست عزیز روایتی از امام صادق داریم که میفرمایند کودکان مادام که زبان باز نکرده اند هروقت لبخندی میزنند ، ما را میبینند و میخندند و هر وقت گریه میکنند ما از جلوی چشمانشان میرویم.
اگر به سند این روایت خدشه وارد شود عرض میکنم که در قرآن خداوند میفرمایند:
لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم ثم رددناه اسفل سافلین
یعنی ما انسان را در بهترین فطرت الهی آفریدیم و او خودش خودش را بدبخت کردو به اسفل سافلین سقوط کرد.
امام خمینی اسم این کار را موازنه میگذارند که یکی از اولین شرایط و لوازم سیر و سلوک است.
یعنی با خودت حساب کنی که فرضا شما اگر مرتکب یک گناهی بشوی چی کاسبی و چی از دست داده ای؟
به قیمت دور شدن از ابا عبدالله و حضرت مهدی (روحی لتراب مقدمه الفداه)، به قیمت هم نشین شدن با قاتلین اهل بیت و دشمنان ایشان ، وارد این معامله میشویم و خشم و غضب الهی را برای خودمان میخریم.
عجیب انسانهایی هستیم .
حکایت ما انسانها حکایت آن خواجه ایست که هدف از زندگی را فراموش کرد و همه زندگی را صرف پیدا کردن موش کرد ، غافل از اینکه دزد در حال سرقت اموال و یوسفهایش است:
خواجه در خوابست ناگه موشکی
میجهد بیرون ز سوراخ اندکی
خواجه پندارد که دزدی میرود
میجهد از خواب و بیرون میدود
سر برهنه میدود بالا و زیر
هی بگیر و هی بگیر و هی بگیر
دزد آمد خانه را تاراج کرد
مایه ام برد و مرا محتاج کرد
جمع آیید ای همه همسایگان
الامان والامان و الامان
صبح آمد خواجه ما بستریست
هی چرا این خواجه از صحت بریست
روز دیگر شد فغان و شیون است
چیست هی خواجه به کار مردنست
از صدای پای موشی جان سپرد
موشکی بیرون دوید و خواجه مرد
الفرار ای غافلان زین دیو جای
الحذر ای غافلان زین غم سرای
جای منزل نیست اینجا ای پسر
سیل وصرصر را در این باشد گذر
رهگذار سیل را خانه مکن
پیش صرصر خرمنت دانه مکن